دختران درخشان بیش از یک داستان موش و گربه است. سازندگان این اثر تلاش دارند تا چگونگی خشونت و آسیب را به تصویر بکشند و اینکه واقعیت چطور میتواند این چنین از هم بپاشد.
رفتن به استادیوم حق ساده شهروندی ماست
حضور زنان ایرانی در ورزشگاه های ایران در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ و در راستای سیاستهای حکومت جمهوری اسلامی مبنی بر جداسازی زن و مرد و دیدگاه های مراجع تقلید شیعه در این باره محدود شد. در سال های دهه هفتاد و هشتاد این موضوع با درخواست زنان برای دیدن بازی های ورزشی خصوصا فوتبال (که محبوبترین ورزش ایران است) جدی تر شد و فشار کنفدراسیون های ورزشی آسیایی و جهانی برای پایان دادن به این ممنوعیت ابعاد تازه تری به این موضوع داد. ممنوعیت تماشای بازی در ورزشگاهها برای زنان تبعیض جنسی شمرده میشود.
چهارشنبه سرنوشت ساز
هجدهم خرداد ماه ۱۳۸۴ تنها ۹ روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری نهم تیم ملی ایران در دیداری سرنوشت ساز به مصاف بحرین رفت. در این بازی ایران با کسب تنها یک امتیاز از بازی می توانست راهی مسابقات جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان شود و همین موضوع این بازی را بیش از پیش مهم و حیاتی کرده بود و بالطبع جامعه حساسیت ویژه ای نسبت به آن داشت. محمد خاتمی رییس جمهور وقت نیز جایزهی ارزشمندی را برای تیم ملی درنظر گرفته بود تا در صورت صعود برای سومین بار به جام جهانی این جایزه پرداخت شود و خودش هم برای تماشای بازی به ورزشگاه رفته بود. محمد دادکان رییس وقت فدراسیون فوتبال ایران گفته بود: «چهارشنبه روز بزرگی برای ایران و ایرانیان خواهد بود. اگرچه ما با یک امتیاز به جام جهانی راه پیدا میکنیم اما میخواهیم که حداکثر امتیاز را به دست آوریم. ما از همه میخواهیم تا دعا کنند» در تب و تاب این هیاهو و شور ملی بیش از ۱۰۰ نفر از زنان فعال، روزنامه نگاران زن و دختران علاقه مند به ورزش در نامه ای خطاب به استاندار تهران با تاکید بر لزوم حفظ شدن حقوق شهروندیشان، خواستار حضور در استادیوم آزادی تهران شدند آنها نوشته بودند «سالهاست زنان ایرانی به بهانه فقدان امنیت در ورزشگاهها از حق ساده و طبیعی حضور در استادیومهای ورزشی و یک فرصت مسلم برای گذران اوقات فراغت خود محروم شدهاند. زنان ایرانی چند باری است که در رقابتهای حساس ملی برای تشویق تیم ملی کشور به استادیوم میروند اما ماموران انتظامی مانع از نشستن شان بر روی صندلیهای استادیوم میشوند. ما معتقدیم هیچ چیزی نمی تواند توجیه کننده مسئولیت ناپذیری متصدیان امر باشد چرا که وظیفه حفظ امنیت و حرمت شهروندان ایرانی در هر گوشه ایران بر عهده پلیس و نیروهای انتظامی است. با این مقدمات اکنون که بار دیگر تیم ملی کشورمان در آستانه بازی های حساس مقدماتی برای صعود به جام جهانی قرار گرفته است لازم می دانیم برای احقاق یک حق مسلم شهروندی تلاش کنیم. به همین منظور این نامه سرگشاده را منتشر می کنیم تا از شما بخواهیم روز چهارشنبه در بازی حساس تیم ملی کشورمان برای امنیت زنانی که برای تماشای بازی و تشویق تیم ملی ایران مقابل بحرین به استادیوم می آیند چاره اندیشی کنید و ضمن اختصاص فضایی خاص و مناسب برای حضور خانواده های علاقه مند که به حفظ حرمت شهروندی شان می اندیشند مسئولیت امنیت آنها را به عهده بگیرید.» اگرچه روسری سفید ها موفق شدند حرفشان را به کرسی بنشانند اما این اولین و آخرین حضور زنان بطور رسمی در یک مسابقه ی فوتبال بود.
زنان، ورزشگاه و احمدی نژاد
اردیبهشت ماه ۱۳۸۵ محمود احمدی نژاد که کمتر از یکسال بود پایش به پاستور باز شده بود در نامه ای خطاب به محمد علیآبادی، رئیس سازمان تربیت بدنی وقت خواست «بخشی از مرغوبترین مکانهای تماشاگران در ورزشگاههایی که مسابقات فوتبال ملی و مهم برگزار میشود، بطور ویژه به بانوان و خانوادهها اختصاص یابد». این در خواست وی در آن سال جنجالی ترین حرکت او بود. جنجالی که پاسخ اش با بیانیه موتلفه آغاز شد و به واکنش رهبری هم رسید و در یک حرکت هماهنگ و ناخواسته صدای همه اقشار سنتی – مذهبی را در آورد. موتلفه در بیانیه خود آورده بود: «بدون شک حفظ حرمت کامل بانوان در هر شرایطی از بدیهیات تفکر دینی است و حفظ این حرمت در تجمعی که احساسات تماشاگران در برد یا باخت یک تیم ورزشی به اوج می رسد کاری غیر ممکن است و تقاضای ما از رئیس محترم جمهور این است که در ساماندهی اینگونه تجمع ها با مشورت کامل صاحب نظران دینی و ورزشی اتخاذ تصمیم بنمایند» و در نهایت این را خواسته همه ی مردم ایران دانسته بود! مراجع ای همچون صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی و مصباح یزدی ورود زنان به ورزشگاه را «حرام و فسادانگیز» دانستد. احمد خاتمی خطیب محافظهکار نماز جمعه تهران مهمترین عامل مخالفت روحانیون با حضور زنان در ورزشگاهها را اهمیت رعایت حجاب و عفاف دانست و گفت «نمیتوان تضمینی بر رعایت آن در صورت حضور زنان در ورزشگاهها برای تماشای مسابقات ورزشی داد.» اگر چه همه طیف ها با دغدغه ای مشابه مخالف این حرکت نبودند اما واکنش ها یکی و یک صدا بود تا هم زنان به حق خود نرسند و هم آبی از این بلبشو برای احمدی نژاد گرم نشود. از بعد از انقلاب ۱۳۵۷ زنان حق ورود به ورزشگاها را ندارند. آنها بارها در مقابل استادیومهای ورزشی تجمع کرده و نسبت به این تبعیض اعتراض کردهاند. و هیچ گاه به نتیجه ی مطلوب نرسیدند. سر آخر محمد علیآبادی رییس وقت سازمان تربیت بدنی سعی کرد دستور رئیسجمهور را اصلاح کند و گفت: حضور زنان در استادیوم، تنها در صورت خانوادگی بودن مجاز است و زنان مجرد راهی به ورزشگاه ندارند! و این دستور پس از مخالفت شماری از مراجع تقلید در قم، سر انجام با دستور رهبر جمهوری اسلامی لغو شد. بعد ها برای اندک زمانی پای زنان به مسابقات والیبال باز شد که باز هم با مخالفت روبرو شدند. اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی گفت: آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی با ورود زنان به ورزشگاه ها در ایران مخالف است و این مخالفت تنها شامل دیدن مسابقات فوتبال نمی شود «از ایشان [آیت الله خامنه ای] پرسیدیم که آیا این طرح ها به فوتبال مربوط می شود؟ که ایشان فرمودند خیر و نباید زنان در ورزشگاه ها وارد شوند.» و آب پاکی را روی دست زنان ریخت.
ورود به ورزشگاه در میتینگ سیاسی آزاد
اما بالاخره در فروردین ماه سال جاری پای زنان به ورزشگاه آزادی باز شد. اینبار نه برای تماشای فوتبال که برای حضور در میتینگ رحیم مشایی! در جایی که جشن تقدیر خادمین نوروزی با حضور مقامات عالی کشور و با گستردگی و با رقص و آواز و مراسم های شاد با حضور کثیر زن و مرد انجام شد و هیچیک از نهادهای مذهبی و حاکمیتی درد دین و حفظ ارزشها را نداشتند! گویا مسئله لاینحل مانده حضور بانوان در اماکن ورزشی کاملا سلیقه ای است. در حال حاضر نسخه پیچیده شده برای مسایل فرهنگی ورزش کشور مدل حوزوی به خود گرفته و مدیرانی که درک کاملی از فضای واقعی ورزش را ندارند در حال سپردن ماموریتهای پیچیده به طلاب مدارس دینی میباشند! درست ۲۱ روز پس این همایش و در آخرین هفته لیگ برترفوتبال ماموران انتظامی جلوی پدرانی که می خواستند دختر بچه هایشان را به جشن قهرمانی استقلال درورزشگاه آزادی بیاورند را گرفتند! بچه هایی که در گزارش تصویری برنامه ی نود به آنها پرداخته شد و هیچ کدام حتی ۱۰ سال هم نداشتند و این دوگانگی رفتار سوظن به حاکمیت را دو چندان می کند.
آفساید
همزمان با بازی ایران و بحرین در مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ جعفر پناهی دست به تولید فیلمی در رابطه با عدم دسترسی زنان به ورزشگاه ها زد و زیرکانه نام آفساید را برای آن برگزید. در اصطلاح فوتبال، آفساید به معنی خارج از محدوده بودن و عبور از خط قرمزی نادیدنی است. همانطور که در این فیلم به تصویر کشیده می شود، اگر شما زنی ایرانی باشید هرگونه تلاش برای رفتن به ورزشگاه و تماشای فوتبال شما را در چنین شرایطی قرار می دهد. انگار که کاملا از محدوده ی خود پا فراتر گذاشته باشید. پناهی بر متن یک واقعه ملی یعنی حضور تیم ایران در جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶، یکی از مسائل روز جامعه را به تصویر می کشد. این فیلم داستان دخترانی است که برای ورود به استادیوم آزادی دست به هر کاری می زنند. جعفر پناهی برای این فیلم که هرگز اجازه اکران عمومی نیافت برنده جایزه خرس نقره ای از جشنواره برلین شد. آفساید را باید فیلمی مستند داستانی دانست.
مرد مسنی که در اتومبیلی در راه استادیوم آزادی است تا شاید بتواند دخترش را که به دروغ گفته به مدرسه می رود ولی به استادیوم رفته پیدا کند. یک اتوبوس حامل پسران جوان برای دیدن مسابقه فوتبال راهی استادیوم آزادی است. دختری روی یکی از صندلی های اتوبوس نشسته. او با تن پوشی پسرانه، مضطرب و نگران به بیرون از اتوبوس خیره شده تا شاید کسی متوجه دختر بودن او نشود، تا شاید بتواند به استادیوم راه یابد. هر قدر اتوبوس به استادیوم آزادی نزدیک می شود، او مضطرب تر و نگران تر می شود که آیا می تواند از ورودی استادیوم بگذرد؟ انتخاب چهره ای که، هم در آن معصومیت دیده می شود و هم بیننده هیچ نشانی از بی اخلاقی در او نمی تواند پیدا کند هم انتخاب درست پناهی است. سمندر، گروهبان وظیفه ای که مسئولیت این دختران را به عهده گرفته، نماینده حکومت است. او هیچ شناختی از خواست دختران ندارد همانطور که در فیلم به خوبی به آن اشاره شده او حتی کوچکترین شناختی نسبت به فوتبال و شور و هیجان درونی اش ندارد.
در یکی از سکانس ها که ایران به بحرین گل پیروزی را می زند و همه ی کاراکتر های موجود در قاب از خوشحالی به هوا می پرند سمندر حیران به آنها می نگرد و بعد با نگاهی متعجب از لای نرده ها به زمین بازی می نگرد. اما همین کاراکتر در همجواری با دختران پی به دنیای آنها می برد. او که در سکانس های ابتدایی با اعتراض به شرایطی که ناخواسته درگیر آن شده و خواسته ی غیر معقول دختران ( از نظر او) همیشه در حال پرخاش است اما وقتی به دنیای آنها پی می برد حاضر است تا در حالتی نامتعادل از پنجره ماشین بیرون رود و آنتن رادیو قراضه مینی بوس را نگه دارد تا بقیه بتوانند به گزارش فوتبال گوش کنند. شاید با معرفی همین کاراکتر و مدل برخوردش با موضوع پناهی سعی داشته به حکومت بفهماند باید با زنان و دختران محروم از ورود به ورزشگاه زیست تا بتوان به مشکلشان پرداخت. پیشتر گفته می شد که جو مردسالار غالب برجامعه اجازه حضور دختران را در ورزشگاه نمی دهد اما در یک تحقیق با عنوان”نظرسنجی از شهروندان تهرانی در خصوص حضور زنان در استادیوم ها” که توسط سازمان تربیت بدنی انجام گرفت بیش از ۸۰ درصد افراد موافقت خود را با این حضور اعلام کرده اند و بخش قابل توجهی از زنان خواهان آزادی ورود زنان به ورزشگاه ها شده اند. این امر نشانگر وجود یک خواست ملی و فراگیر است که متاسفانه هیچ کوششی برای تحقق آن صورت نمی گیرد و به بهانه های مختلف از جمله ناتوانی از تامین امنیت زنان، نبود امکانات بهداشتی برای زنان، جو اوباش گری استادیوم ها و مخالفت با شرع، از تحقق آن چشم پوشی می شود.
در جریان سرکوب مخالفان به دست پلیسِ ضد کمونیست، یک دانشجوی دانشگاه ملی سئول زیر شکنجه کشته میشود. با نشر این خبر به رسانههای کره جنوبی که در آن روزها فضای سیاسیاش بعد از سرکوب شدید «قیام گوانچو» زیرزمینی شده بود دوباره ملتهب شد.
سفر در زمان اگرچه دستمایه فیلمها و سریالهای زیادی بوده است اما نوع نگاه و فلسفه درونِ داستان «تاریکی» آن را از دیگر آثار متمایز میکند. آثار مشابه عموما به دنبال نگاهی سطحی با دستمایه طنز هستند که مخاطب را نهایتا در این رویا میبرد که چه خوب بود اگر میتوانستیم حال و آینده را با یک دستکاری در گذشته متحول کنیم.
به طور معمول بحران در روابط از یک حادثه ساده آغاز میشود آنجا که سالها تردید زوجها روی هم تلمبار شده و به دنبال یک جرقه برای ظهور است و وقتی اولین تکه آن به راه میافتد بهمنی بزرگ منجر به فروپاشی همه ساختهها ميشود. فیلم فورس ماژور اثر روبن اوستلوندِ سوئدی چنین روایتی است. در قالبی دراماتیک به زوایای پنهان یک رابطه زناشویی میپردازد.