سینمای کودک؛ اسم رمز سینمای ایران در غرب

سینمای کودک ایران در عرصه بین‌المللی شناخته شد و توانست تصویر جدیدی از سینمای ایران به دنیا ارائه دهد

علی فاتحی

در این مصاحبه با محمد حقیقت، کارشناس و فعال برجسته سینمای ایران، به بررسی نقش سینمای کودک در معرفی سینمای ایران به جشنواره‌های بین‌المللی و تاثیر آن بر رشد سینما در ایران پرداخته شده است. حقیقت به تجربیات خود از راه‌اندازی فستیوال‌های سینمای ایرانی در پاریس و همکاری با نشریات معتبر فرانسوی می‌پردازد و به چگونگی شکل‌گیری این موج سینمایی در ایران بعد از انقلاب و تاثیر آن بر سینماگران جوان و فیلم‌های کودک اشاره می‌کند.

در یک روز آفتابی پاریس به دیدار محمد حقیقت رفتم. قرارمان در یکی از سینماهای قدیمی محله لاتین پاریس (به قول خودشان کغتیه لَتَن) بود. روحیه عجیبی دارد از آن دست آدم هایی که در همان دیدار اول شیفته‌شان می‌شوی. موی سپیدش خبر از تلاش چند دهه‌ای‌اش در سینما می‌دهد. تلاشی که بیشتر از اینکه خیرش برای خودش باشد برای سینمای ایران بوده است. از لهجه‌اش ناگفته پیداست که اصفهانی است. تنها همین موضوع برای من کافی است تا کنجکاو شوم چه شده که مردی از اصفهان امروز پل ارتباط سینمای ایران به غرب است.
متولد ۱۳۳۱ است و دبستان و دبیرستانش را در همان شهر مادری گذرانده است. در همان سال‌های دبیرستان شیفته سینما می‌شود. از روزهایی می‌گوید که تاب تحمل اینکه فیلم‌های روز دنیا اکرانشان در تهران تمام شود و به اصفهان برسد را نداشته و شبانه از اصفهان به تهران می‌رفته تا فیلم‌ها را زودتر از آنکه باید ببیند. 

فاتحی: پرسیدم که سینما را از کجا شروع کرده است؟

در دوره دبیرستان علاقمند سینما شده بودم و تقریبا همه مجله‌ها و روزنامه‌های سینمایی را دنبال می‌کردم. در آن دوره روزنامه‌ای در اصفهان منتشر می‌شد به نام اصفهان و از قضا پسر سردبیر آن با من هم‌شاگردی بود. می‌دید که من همیشه در مورد سینما حرف می‌زنم. یک روز به من گفت که به خانه ما بیا و با پدرم ناهار بخوریم. پدرش آقای امیرقلی امینی(۱) که از رجال اصفهان بود و در آن دوره معاون استاندار بود و مالک روزنامه اصفهان، وقتی حرف زدن من را دید گفت شما برای روزنامه ما بنویسید. من گفتم نمی‌دانم که مطالب من ارزش انتشار دارد یا نه و او در پاسخ گفت شما بنویسید من بررسی می‌کنم و اگر قابل قبول بود منتشر می‌کنم و این‌گونه من شروع به نوشتن یادداشت و گزارش از فیلم‌هایی که روی پرده بود کردم آن ها هم منتشر می‌کردند. تا اینکه «پازولینی»(۲) برای ساخت فیلم «داستان‌های عشق هزار و یک شب»(۳) به اصفهان آمد. من از طریق دوستانم متوجه شدم به محل فیلمبرداری در عالی قاپو رفتم. محل را بسته بودند و اجازه ورود به کسی نمی‌دادند اما من چون مسئولان آنجا را می‌شناختم قاچاقی وارد شدم هم با دوربین ۸ میلیمتری فیلم گرفتم و هم گزارش نوشتم و عکس گرفتم و برای مهم‌ترین هفته نامه سینمایی آن زمان به نام مجله «فیلم و هنر»(۴) فرستادم. آنها هم خوش‌شان آمد و منتشر کردند و به گفته خودشان این اولین گزارشی بود که از فیلم پازولینی در دنیا منتشر شده بود چون ورود روزنامه نگاران به صحنه فیلمبرداری ممنوع بود و این برای دست اندرکاران مجله جالب بود چون برعکس من آنها می‌دانستند که هیچ گزارشی تا آن روز در هیچ نشریه از این فیلم منتشر نشده است. این‌گونه پایم در مطبوعات باز شد. بعدها تحقیقات‌ام در مورد نحوه پیدایش سینما در ایران هم در مجله «رستاخیز جوان»(۵)
منتشر شد.

بعدها فستیوال فیلم‌های کوتاه را در اصفهان راه انداخت. سینه کلوپی راه‌اندازی کرد که مهم‌ترین فیلم‌های سینمای جهان را از طریق سفارتخانه‌های کشورها و سینماداران تهرانی تهیه می‌کرد و در اصفهان نمایش می‌داد. در سال ۴۸ به همراه جمعی از دوستانش گروه فیلم‌سازهای آماتور را راه اندازی کردند و شروع به فیلم‌سازی کرد. خودش می‌گوید« یک روز تصمیم گرفتم که به پاریس بیایم و در سینما تک پاریس فیلم ببینم. آمدم و ماندم». در پاریس با نشریات مهمی از جمله پوزتیو،(۶) کایه دو سینما،(۷) لوموند(۸)، و لیبراسیون(۹) همکاری کرده است. کتاب تاریخ سینمای ایران را به زبان فرانسه در همین دوران نوشته است. این اولین کتابی است که در مورد صد سال سینمای ایران به یک زبان غیرفارسی نوشته شده است. برای اولین‌بار فستیوال فیلم‌های ایرانی را در فرانسه پایه‌گذاری کرد و از ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۰ ادامه داد. در این فستیوال ۱۷ ساله حدود ۱۶۰ فیلم ایرانی به نمایش درآمد. فیلم‌های زیادی بود که اول در این فستیوال به نمایش درآمد و پس از آن در ایران یا فیلم‌هایی که فقط در این فستیوال منتشر شد و هرگز در ایران اکران نشد.  

فاتحی: بعد از راه اندازی بخش سینمایی کانون پرورش فکری فیلم‌هایی تولید شد و فیلم‌سازانی تربیت شدند که تا دهه ۶۰ این روند ادامه داشت اما به نگاه این روند متوقف شد شما علت را در چی می‌دونید؟

حقیقت: انقلاب که شد عده‌ای سعی کردند که در همه جا نفوذ کنند و تغییر ایجاد کنند. مسئله اینه که اون‌ها باید نفوذ کنند و کم کم کنترل همه امور را به دست بگیرند و بعد بقیه را کنترل یا قلع و غم کنند و این موضوع زمان بر است. در ابتدا باید به مسائل اصلی تر برسند تا بعد به مسائل درجه چندم برسند و در این زمان سیاست‌های فرهنگی و سینمایی‌شان مشخص نیست سه چهار سال بعد از انقلابه که یواش یواش بعد از اینکه جا می‌افتند و می‌تونند روزنامه و تلویزیون را کنترل کنند یواش یواش چون سینما هم خیلی آدم داشته شروع می‌کنند به برنامه‌ریزی کردن، خط دادن و بنیاد فارابی را هم راه‌اندازی می‌کنند. همان موقع‌ها هم کانون فکری پرورشی را هم دوباره راه‌اندازی می‌کنند طبیعتا این بار با آدم‌هایی که مال خودشون‌اند و قراره که خط که می‌دهند بره به سمت ایدئولوژی حاکم. خب یه‌سری فیلم‌سازهایی هستند که قبلا با کانون کار کردند مثل «امیر نادری»، «سهراب شهیدثالث»، :عباس کیارستمی» و … اینا شروع می‌کنند و به کانون برمی‌گردند و خودشون را کم و بیش با شرایط موجود تطبیق می‌دهند مثلا آقای «مهرجویی» فیلمی به نام «حیاط پشت مدرسه» می‌سازه که درسته که بچه ها نقش‌هاش را بازی می‌کنند ولی فیلم برای بزرگسالان است و بعد هم فیلم توقیف می‌شود. یا «امیر نادری» طرحی داره به نام «برنده». برنده را که می‌سازه طرح بعدیش می‌شه «دونده». دونده را خیلی جدی‌تر با کمک همون کانون پرورشی کودکان که آقای «علی زرین» مدیرش بوده می‌سازه و چون به «امیر نادری» اعتماد داشتند بدون اینکه زیاد حساس بشوند روی اینکه چی می‌خواد بسازه بهش اجازه می‌دن که کارش را بکنه و راجع به کودکان است و به هرحال کانون خیلی کمک کرده توی ساخت سینماگران خوب ایران خیلی‌ها از آنجا شروع کردند در واقع مرکزی بوده برای فیلم‌سازان که با خیال راحت کار کنند بدون جواب دادن به تهیه‌کننده بتونند کارشون را بکنند. چون در سینمای حرفه‌ای همه باید به تهیه‌کننده جواب بدهند چون تهیه‌کننده دوست داره که فیلم در راستای اهداف خودش و جذب گیشه باشه و در کانون به این شکل نبود چون کانون هیچ‌وقت فیلمی نساخت که بخواد به پرده سینمای عمومی برسه و به فکر گیشه باشه  فقط یه سینمایی بود که مال خودش بود یا می‌فرستادند برای شعبه‌هاشون در شهرستان و این جای فوق‌العاده‌ای بود که اجازه می‌داد که فیلم‌سازها کار کنند. بعد «باشو غریبه کوچک» ساخته شد که باز نقش اولش را یک کودک بازی می‌کرد و بعد «مجیدی» و دیگران به سراغ کانون می‌روند. اینجا یک نقش اساسی در سینمای ایران روی کار کودکان داره.

اگر عقب تر بریم «سهراب شهید ثالث» هم یک فیلم می‌سازه به نام «یک اتفاق ساده» که قهرمان اصلی اون هم یک کودک هست البته آن فیلم فرهنگ و هنر بود که اونجا هم جاییه که کارگردان پاسخگو به تهیه‌کننده برای گیشه نیست بنابراین اون هم می‌ره کار خودش را اونجوری که دوست داره می‌سازه و اتفاقا این کمک می‌کنه به اینکه سینمای متعارف و متفاوتی در ایران شکل بگیره یعنی در ایران دست یه عده‌ای باز بود که بیشتر هم بچه‌های تحصیل کرده یا کسایی بود که شناخت خوبی از سینمای جهان داشتند که اگر هم در ایران تحصیل کرده بودند به هرحال سعی می‌کردند فیلم‌های متفاوتی بسازند. در قبل از انقلاب هم یکی از فیلم‌های خوبی که در رابطه با کودکان ساخته شد فیلم «مسافر» کیارستمی بود ولی زمینه آنچنانی وجود نداشت که در سینمای ایران فیلم‌های اکران عمومی شود که قهرمانانش کودکان باشند. یا امیر نادری یک فیلم به نام «سازدهنی» ساخت که برای کانون بود و اکران نشد ولی بعد از انقلاب در سینما به اکران عمومی رسید یعنی به این نتیجه رسیدند که اینجور فیلم‌ها هم می‌تواند اکران عمومی شود در واقع این سینما بعد از انقلاب پرده پیدا می‌کنه یعنی مخاطب عادی که فیلم‌های دیگه را می‌دید برای این فیلم‌ها هم به سینما اومد و شاید بشه گفت که این یکی از دستاوردهای بعد از انقلاب هست بدون اینکه آنها خواسته باشند این روند را درون خودش ایجاد کرد. نکته بعدی که به این امر کمک کرد حضور سینمای ایران در عرصه بین الملل و اکثر فیلم‌هایی که از ایران آمد و مطرح شد در عرصه بین‌الملل همین فیلم‌های کودک بود که خیلی از آنها هم در کانون ساخته شده بود. از جمله فیلم «دونده»، «خانه دوست کجاست»، «بچه های آسمان»،‌ «بادکنک سفید» و … و اینها رسیدند به رده‌های بین المللی و هم پرستیژ آوردند و هم پول و ایرانی‌ها هم به این فکر افتادند که چرا فیلم‌هایی که در خارج از ایران انقدر مورد استقبال قرار می‌گیرند چرا در ایران روی پرده سینما نیاد؟ مثلا اولین‌بار در دنیا فیلم «باشو غریبه کوچک» را ما در پاریس و در همین سینمایی که نشسته‌ایم اکران کردیم. بعد این فیلم در ایران اکران شد.

فاتحی: یعنی اول در فرانسه اکران شد و بعد در ایران؟

حقیقت: آره از این اتفاق‌ها زیاد افتاد که یکسری از فیلم‌ها را ما در خارج اکران کردیم و بعد یک عده که اینجا بودند به ایران رفتند گفتند ما فیلم‌ها را دیدیم گفتند کجا دیدید؟ گفتند پاریس! اون‌ها حسودیشون شد(با خنده) گفتند چرا فیلم ایرانی را اول در پاریس نمایش دادند؟

فاتحی: در همون فستیوال فیلم‌هایی ایرانی که در پاریس راه‌اندازی کردید؟

حقیقت: جدا از فستیوال. هم در فستیوال اکران می‌کردیم و هم بعد به شرکت‌های پخش می‌فروختیم و اون‌ها هم می‌آوردند روی پرده عمومی. مثلا «خانه دوست کجاست» را خریدند و آوردن روی پرده عمومی که ۸ ماه هم اکران بود یا «باشو غریبه کوچک» و خیلی از فیلم‌های دیگه

فاتحی: استقبال هم می‌شد ازشون؟

حقیقت: آره آره استقبال نسبی می‌شد در محدوده فیلم هنری که از ایران اومده باید نگاه کرد نه در قیاس با فیلم‌های بزرگی که از امریکا و غیره می‌آمد

فاتحی: یه عده معتقدند که فیلم‌هایی مثل «بچه های آسمان»، «دونده» و در کل فیلم‌هایی که [به قول آنها] سیاه نمایی می‌کنه را غرب ازش استقبال می‌کنه. شما با این حرف موافقید؟

حقیقت: آره و نه! بعد از مکتب نئورئالیسم در ایتالیا(۱۰)
جامعه بهم ریخت و جنگ بود و کارگردان هر کجا که دوربینشون را می‌گذاشتند شما درب و داغونی می‌دیدید. وقتی دوچرخه کسی را می‌دزدیدند زندگیش به باد می‌رفت [ اشاره به فیلم «دزد دوچرخه» ] این دلیل برا این نیست که این کارگردان‌ها سیاه نمایی می‌کنند بلکه واقعیات را نشون می‌دادند منتها بعضی وقت‌ها این نما، این ایده، این تصویر به مذاق بعضی‌ها خوش نمیاد مثل اعضای حکومت. فرض کن اونها دوست داشتند در مورد گل و بلبل صحبت بشه در حالی که یه عده چشمشون باز بود و داشتند این واقعیات را می‌دیدند. مشکلات و بچه‌ای که پدرش رفته جنگ و حالا برگشته و یه دست نداره این یه واقعیت بود. حالا بعضی‌ها دوست داشتند که بگویند فقط بریم جنگ نشون بدیم و مبارزه کنیم و فقط اون قسمتش را  براشون جالب بود. بعضی سینماگرانی که واقع بین‌تر بودند چشم‌شون به جامعه بود مثل خانم «رخشان بنی‌اعتماد»، «کیارستمی» و بقیه یعنی راجع به مسائل جامعه با یه دید درست و واقع‌بینانه نگاه می‌کردند و نمی‌شه گفت که اینها رفتند فیلم سیاه‌نمایی ساختند که بیرون از ایران بپسندند یه عده هم بودند که چون اینها موفق شدند گفتند خب پس ما هم بریم فیلم سیاه‌نمایی بسازیم که موفق بشیم یعنی یه عده هم بودند که سو استفاده کردند و در واقع نان را به نرخ روز خواستند بخورند.

فاتحی: این‌ها همون عده‌ای هستند که در ایران معروف‌اند فیلم جشنواره‌ای ساز؟

حقیقت: آره دیگه یه چندتایی هم بین بقیه بُر خوردند. که مثلا فیلم‌هایی بسازند که بدبختی‌های ایران را فقط نشون بده. چون گفتند خوبه تو فستیوال‌های خارج می‌گیره و فلان. یعنی یه عده هم عمدا رفتند دنبال ساختن این دسته از فیلم ها!

فاتحی: کسی هم ازشون موفق شد؟

حقیقت: (باخنده) آره یکی دوتاشون موفق شدند.

فاتحی: خیلی از کسایی که فیلم اولی بودند از کانون شروع کردند یعنی آمده بودند برای تجربه.

حقیقت: بله و کانون قرار بود فقط در رابطه با کتاب باشه وقتی زن شاه اونجا را راه انداخت در واقع قرار بود کتابخونه‌ها را راه بندازند بعد مثل اینکه سال ۱۳۴۵ راه‌اندازی شده و بعد چندسال بعد بخش سینما را راه انداختند چون خود کانون فستیوال فیلم‌های سینمایی کودک راه انداخته بود و تصمیم گرفتند که فیلم‌سازهای ایرانی را تشویق کنند که فیلم کودک بسازند و به «شیروانلو»(۱۱) که شاعر بود گفتند تو بیا این قسمت را فعال کن. «شیروانلو» هم چون کیارستمی را می‌شناخت به کیارستمی گفت تو بیا این بخش را راه بنداز. کیارستمی هم چون تجربه‌ای در ساخت فیلم‌های مستند و تبلیغاتی داشت و برای فیلم‌هایی مثل «قیصر» تیتراژ ساخته بود و در واقع دستی در کار داشت. به کانون آمد و با همکاری «شیروانلو» بخش سینمایی کانون را راه‌اندازی کرد و خودش اولین فیلم کانون را ساخت که اسمش هست «نان و کوچه» و بعد خیلی از فیلم‌سازهای دیگه با ساخت انیمیشن و کوتاه و بلند می‌ساختند در کانون فعال شدند. مثلا «سهراب شهید ثالث» فیلم «سیاه و سفید» را ساخت . یا کارگردان‌های دیگه مثل «اکبر صادقی» و «مرتضی ممیز» فیلم ساختند در واقع گروهی در کانون مشغول شدند که همه آدم‌های با استعدادی بودند و در واقع کانون با این فیلم‌ها شروع شد. و همین‌طور که اشاره کردی اکثرا کارهای اول‌شون را از کانون شروع کردند و جایگاه خیلی خوبی بود برای تجربه و فیلم‌سازی.

فاتحی: یه نسل بعدتر از اونها هم مثل «ایرج طهماسب» و «حمید جبلی» در کانون آموزش دیدند و بعدها در دهه شصت به سینما معرفی شدند و تا امروز دارند کار می‌کنند ولی بعد از اون‌ها دیگه نسلی از کانون بیرون نیومده! چه اتفاقی افتاد؟

حقیقت: اخیرا در ده سال اخیر فیلم‌سازی از کانون بیرون نیامده است. علتش اینه که چون مدیران کانون مرتب عوض می‌شدند و سعی می‌کردند مدیران مکتبی به کانون بیاورند. هرچی جلوتر می‌رفتند حسادت‌هایی بود در ارگان‌های دیگه که دوست داشتند کانون را کنترل کنند. کانون تبدیل شده بود به مرکز روشنفکران نه ضد حکومت ولی کسایی که دوست نداشتند با حکومت کار کنند یا خوششون نمی‌اومد و در کانون فیلم می‌ساختند و این فیلم‌ها بعدا با سانسور مشکل پیدا می‌کرد. مثلا یکی از اون فیلم‌ها «آب باد خاک»  «امیر نادری» بود که تفسیرهایی که از این فیلم کردند اینکه این فیلم ضدحکومت است. بنابراین مدیران را عوض کردند مدیران مکتبی گذاشتند که تسلط‌شان را بیشتر کنند. هرچقدر این‌ها بیشتر شدند نخبگان پاشون را عقب‌تر گذاشتند و دیگه با کانون کار نکردند. افتاد دست کسایی که خیلی مکتبی بودند که از اون دسته فیلم‌ساز ها هم چیزی بیرون نیامد حداقل در عرصه بین‌المللی.

فاتحی: یعنی می‌شه اینجور گفت که راه سینمای ایران به غرب را فیلم‌های کودک باز کرد؟

حقیقت: بعله با «دونده» سینمای ایران در عرصه بین‌المللی خیلی مطرح شد. خود من فیلم را به «فستیوال نانت»(۱۲)
معرفی کردم. فیلم جایزه بزرگ فستیوال را گرفت و بعد شرکت‌های پخش را تشویق کردم که فیلم را بخرند نه تنها فرانسوی‌ها خریدند بلکه کشورهای دیگه هم خریدند آمریکایی‌ها فیلم را خریدند و حتی خودشون برای اسکار
(۱۳)
فرستادند در حالیکه فیلم را باید کشور مبدا به اسکار معرفی کنه و بعد از اون فیلم‌های دیگه مثل «باشو غریبه کوچک»، «مشق شب» و خیلی فیلم‌های دیگه که همه فیلم‌هایی بودند که کودکان درش بازی می‌کردند و این فیلم‌ها فقط محصول کانون بود. یعنی کانون نقش بزرگی را ایفا کرد. یا فیلم‌های «فروزش». «ابراهیم فروزش» خیلی فیلم برای کانون ساخت و فیلم‌هاش بیرون آمد مثل فیلم «خمره». خمره خیلی موفق بود جایزه «یوزپلنگ» «لوکارنو»
(۱۴)را گرفت این فیلم‌ها همه از کانون آمد.

یا «مجید مجیدی» و دیگرانی که خیلی فیلم برای کانون ساختند و به جشنواره‌ها راه پیدا کردند. همون‌طور که توضیح دادم ۸۰ درصد راه سینمای ایران به بیرون را سینمای کودک باز کرد که نه تنها به جشنواره‌ها راه پیدا کردند و جایزه گرفتند که بعد فیلم‌ها روی پرده‌های عمومی اکران شد و مطبوعات خارجی هم خیلی خوب نوشتند در مورد این فیلم‌ها و تقریبا مُهر سینمای کودک خورده بود روی فیلم‌های ایران و غربی‌ها فکر می‌کردند سینمای ایران یعنی سینمای کودک. تا بعد از سال ۹۰ به بعد با فیلم «کلوزآپ» که اون هم باز یه پاش می‌خوره به سینمای کودک فیلم «زندگی ادامه دارد» در سال ۱۹۹۲ که به «فستیوال کن» راه پیدا کرد که آن‌هم راجع به بچه‌هایی است که در زلزله گم شده‌اند و کاراکتر اصلی به دنبال آن‌هاست. به هرحال می‌خورد به اون بچه‌های «خانه دوست کجاست» که باز به سوژه روی آنها دور می‌زد و بعد  خودبه‌خود این راه طی شد و سینمای ایران بزرگسال شد و رفت روی جوانان و رسید به فیلم «رخشان بنی اعتماد» مثل «نرگس» یا «بهمن قبادی» هم با فیلم‌های کودک («زمانی برای مستی اسب ها») کارش شروع شد یه مدتی چون خیلی جواب می‌داد در دنیا خودآگاه یا ناخودآگاه سینماگر ایرانی به این سوژه پرداخت و تبدیل شده بود به متریال اصلی فیلم.

فاتحی: طبق تعریف شما در دهه ۶۰ و ۷۰ هم فیلم‌های کودک به جشنواره‌های خارجی راه پیدا می‌کنه حتی سینمای ایران را در دنیا به سینمای کودک می‌شناسند و هم در ایران گیشه خوبی داره، چه اتفاقی افتاد که در ایران دیگه خبری از سینمای کودک نیست؟

حقیقت: وقتی در تاریخ سینما نگاه می‌کنید در همه کشورها یک سری موج هست. این موج یک مدتی ادامه داره و بعد افت می‌کنه. این دست کسی نیست

فاتحی: یعنی علتی نمیشه براش پیدا کرد؟

حقیقت: من فکر می‌کنم یک علتش این بود که خیلی در رابطه با این موضوع فیلم ساخته شد و کم‌کم استعدادها افول می‌کنه و فیلم‌سازها از فیلم‌های همدیگر پیروی و دنباله‌روی و در واقع کپی می‌کنند و دیگه جواب نمی‌ده و مردم هم دوست دارند یک چیز دیگه ببینند وقتی مردم به سینما نروند پس فیلم برد اقتصادی هم ندارد و سرمایه‌گذار هم به دنبال سوژه‌های دیگه می‌ره و اساسا سینما در همه دنیا مثل آمریکای لاتین یا اروپای شرقی یکسری پریود دارد و کنجکاویی اهالی سینما که به سینما می‌رن برای فیلم دیدن کم می‌شه و می‌ره سراغ یک موج دیگه. مجموعه این موارد دست به دست هم می‌ده تا این اتفاق بیفته.

فاتحی: می‌تونیم بگیم چون هیچ سازمان و نهادی مسئولیت سینمای کودک را به عهده ندارد این سینما رو به افول رفته؟

حقیقت: بعد از یه مدتی مسئولان فهمیدند که از ورای سوژه کودکان فیلم‌سازها دارند انتقاد می‌کنند در حالیکه اگر در همون فیلم پرسوناژ های بزرگسال بود زودتر متوقف می‌شد ولی با پرسوناژهای کودک نه. مثلا در «باشو غریبه کوچک» اگر سوژه، آن پسر بچه نبود و مسائل از دید اون نبود و فقط یک فیلم راجع بزرگسالان بود که انتقاد مستقیم به جنگ داشت شاید زودتر متوقف می‌شد.

فاتحی: می‌تونیم بگیم روشنفکران سینما از سینمای کودک به عنوان فرصت استفاده کردند تا حرف‌شون را بزنند؟

حقیقت: دقیقا. بله یه عده خودآگاه و یه عده ناخودآگاه فهمیدند که با استفاده از سوژه کودکی راحت‌تر می‌تونند فیلم بسازند و کسی هم کاری به کارشون نداره

فاتحی: سینمای کودک از کشورهای دیگر هم تاثیر گرفت؟

حقیقت: بله یکسری از تاثیرات این‌ها هم از سینمای نئورئالیسم ایتالیا می آید. بعد از جنگی که اروپا درگیر آن شده بود و ویرانی که ازش به جا مونده بود وقتی بعد از جنگ سینمای ایتالیا دوباره خواست شروع به کار کنه کارگردان‌ها واقعیات جامعه را که دیدند دوربین‌ها را از استودیوها بیرون آوردند و به جامعه رفتند وقتی دوربین‌ها بین مردم آمد، این مسائل بیشتر تاثیر احساسی می‌گذاشت که از دید بچه‌ها بود. مثل فیلم «واکسی» یا «دزد دوچرخه» تاثیر خاصی داشت. وقتی یک بچه احساس همدردی با پدرش می‌کنه و راه می‌افتند می‌روند دنبال دوچرخه در صورتی که اگر یک مرد به جای اون بچه بود یا یک زن اون تاثیر عاطفی را روی مخاطب نمی‌گذاشت.

فاتحی: در فرانسه چطور روی کودکان کار کردند؟ خصوصا اون مقطع موج نو مد نظرم هست

حقیقت: یکی از فیلم‌سازهایی که روی این مسئله کار کرد «فرانسوا تروفو» است  با فیلم « ۴۰۰ ضربه» پرسوناژ اصلی اون فیلم هم یک کودک است، کودکی که خیلی ضربه خورده و در سن خودش طغیانگر است و با خانواده در می‌افته و با جامعه در می‌افته دزدی می‌کنه و حتی از یتیم خانه فرار می‌کنه و در واقع رفتار غیر متعارف داره. که خیلی فیلم مشهوری است لااقل در سینمای فرانسه. 

فاتحی: تعریف فرانسوی‌ها از سینمای کودک چیه؟

حقیقت: الزاما به اون شکلی که ما در ایران یک جایی به اسم کانون پرورش فکری داشتیم که از اول تصورش این بود که روی مسائل کودکان فیلم بسازه در فرانسه نیست. «تروفو» به دلیل کودکی خودش در مورد کودکان فیلم ساخت و در واقع بخشی از کودکی خودش را به فیلم تبدیل کرد. مثلا «ژان لوک گدار» چون به این شدت کودکی‌اش برش تاثیر نداشت فیلم‌هایی که ساخت راجع به موضوعات دیگه بود. و اگر حافظه‌ام یاری کنه فقط «تروفو» روی این موضوع کارکرد.

فاتحی: خارج از موج نو در سینمای فرانسه هیچ نهادی نیست که برای کودکان فیلم بسازه؟

حقیقت: من نمی‌شناسم اگر هم وجود داشته باشه

فاتحی: یعنی خود فیلم‌ساز ممکنه به این نتیجه برسه که یه فیلم در مورد کودک بسازه

حقیقت: بله. یا مثلا «برادران تاویانی» فیلم‌های گوناگونی می‌سازند که یکی دو تا از فیلم‌هاشون در مورد کودکان است مثل «پدر سالار» که داستان یک بچه است و رابطه‌اش با پدرش که در یک روستا می‌گذره و رابطه خیلی خشنی که بین این دوتا است و کودک خیلی نقش مهمی در فیلم داشت یا مثلا در سینمای بلژیک «برادران کوهن» خیلی روی این مسئله کار کردند. مثلا در انگلیس «کن لوچ» چند فیلم در مورد کودکان ساخت ولی دنبال نکرد.  تک‌تک در سینمای جهان می‌شه فیلم‌هایی در مورد کودکان پیدا کرد ولی اینکه موجی درست بشه و سینماگران مختلف به این موضوع بپردازند به شکلی  که در ایران اتفاق افتاد در کشور های دیگر سابقه نداشته است.

فاتحی: یعنی می‌شه گفت این موج فیلم‌های کودک در دنیا منحصر به ایران است؟

حقیقت: می‌تونیم بگیم که در ایران واضح‌تر بود و مطبوعات جهان هم به این موج سینمای ایران پرداختند. به این شکل که توجه یه بخشی به خصوص سینماگران مولف رفت به سمت موضوع کودکی. 

فاتحی: شاید بُردش به همین دلیل بوده که فیلم‌سازان مولف رفتند سراغ این موضوع

حقیقت: دقیقا. مثلا همان دوره خیلی فیلم در با موضوع جنگ، کمدی و خانواده ساخته می‌شد. می‌خوام به این موضوع اشاره کنم که فیلم‌سازهای دیگه هم در ایران مشغول ساخت فیلم در ژانرهای دیگه بودند ولی آن چیزی که جلب توجه کرد در جهان اون بخشی بود که به موضوع کودکی پرداخت و اینها فیلم‌هایی بود که به خارج از ایران می‌آمد و به جشنواره ها می‌رفت و پخش‌کننده‌ها می‌خریدند و اکران عمومی می‌شد.

فاتحی: می‌شه به این نتیجه رسید که به خاطر فشاری که در دو دهه اول بعد از انقلاب روی فیلم‌سازها بوده فیلم‌سازان مولف رفتند به دنبال سینمای کودک که از اون فرصت استفاده کنند و حرف‌شون را بزنند؟

حقیقت: بله. یک عده خودآگاه و یک عده ناخودآگاه 

فاتحی: ولی به خاطر کودک نبوده؟

حقیقت: حسی فکر کردند که از طریق مطرح کردن مسائل کودک می‌تونند انتقاداتی بکنند که اگر همین سوژه به سمت بزرگسالان می‌آمد نمی‌تونستند بگن.

فاتحی: خیلی ممنونم از وقتی که به دفتر کودکی دادید

حقیقت: من هم ممنونم از شما

پانویس

۱. امیرقلی امینی: نویسنده، روزنامه‌نگار، مترجم و سیاستمدار ایرانی (۱۲۷۶–۱۳۵۷) که در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فعالیت داشت. او روزنامه‌های اخگر و اصفهان را منتشر کرد و از حامیان نهضت ملی شدن نفت بود. همچنین، بنیان‌گذار پرورشگاه یتیمان اصفهان و از مؤسسان جمعیت شیر و خورشید سرخ اصفهان بود. مقبرهٔ وی در بنیاد فرهنگی امیرقلی امینی در اصفهان قرار دارد.
۲.  پیر پائولو پازولینی (Pier Paolo Pasolini): فیلم‌ساز، نویسنده و روشنفکر ایتالیایی (۱۹۲۲–۱۹۷۵) که با آثار جنجالی‌اش مانند «انجیل به روایت متی» و «سالو» به نقد مذهب، فاشیسم و سرمایه‌داری پرداخت.
۳.  «داستان‌های عشقی هزار و یک شب» به کارگردانی پیر پائولو پازولینی (۱۹۷۴) است، بخش‌هایی از آن در ایران، از جمله اصفهان، شیراز و پرسپولیس فیلم‌برداری شده است.
۴. مجلهٔ فیلم و هنر: نشریه‌ای سینمایی در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ که به نقد فیلم، معرفی سینماگران و بررسی تحولات سینمایی ایران و جهان می‌پرداخت.
۵. مجلهٔ رستاخیز جوان: نشریه‌ای در دوران حکومت پهلوی که به عنوان بخش جوانان حزب رستاخیز منتشر می‌شد و بر تبلیغ ایدئولوژی حکومتی، ترویج ارزش‌های ملی‌گرایانه و ارائهٔ مطالب فرهنگی و اجتماعی برای نسل جوان تمرکز داشت.
۶.مجلهٔ پوزیتیف (Positif): نشریه‌ای سینمایی فرانسوی که از سال ۱۹۵۲ منتشر می‌شود و به نقد و تحلیل فیلم‌های هنری، جریان‌های سینمایی و آثار مستقل می‌پردازد. این مجله رقیب نشریه کایه دو سینما محسوب می‌شود و رویکردی ساختارگرا و تحلیلی به سینما دارد.
۷.  کایه دو سینما (Cahiers du Cinéma): معتبرترین مجله سینمایی فرانسه، تأسیس‌شده در ۱۹۵۱، که نقش مهمی در شکل‌گیری موج نو سینمای فرانسه داشت. این نشریه با نقدهای عمیق و حمایت از نظریه سینمای مؤلف تأثیر گسترده‌ای بر جریان‌های سینمایی جهان گذاشته است.
۸. لوموند (Le Monde): روزنامه‌ای معتبر و تأثیرگذار فرانسوی، تأسیس‌شده در ۱۹۴۴، که به پوشش عمیق اخبار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در سطح بین‌المللی می‌پردازد و از منابع اصلی تحلیل‌های خبری در فرانسه و جهان محسوب می‌شود.
۹.  لیبراسیون (Libération): روزنامه‌ای چپ‌گرای فرانسوی، تأسیس‌شده در ۱۹۷۳ با مشارکت ژان-پل سارتر، که به پوشش اخبار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با رویکردی انتقادی و آزادی‌خواهانه می‌پردازد.
۱۰. مکتب نئورئالیسم در ایتالیا: جنبشی سینمایی که پس از جنگ جهانی دوم در دهه ۱۹۴۰ شکل گرفت و بر نمایش واقع‌گرایانه زندگی طبقه کارگر و مشکلات اجتماعی تأکید داشت. فیلم‌سازانی مانند روبرتو روسلینی، ویتوریو دسیکا و لوکینو ویسکونتی با استفاده از بازیگران غیرحرفه‌ای، فیلم‌برداری در محیط‌های واقعی و روایت‌های ساده اما تأثیرگذار، سینمای ایتالیا را متحول کردند. از آثار شاخص این جنبش می‌توان به «دزد دوچرخه» و «رم، شهر بی‌دفاع» اشاره کرد.
۱۱. فیروز شیروانلو: نویسنده، مترجم و فعال فرهنگی ایرانی که نقش مهمی در توسعه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهه ۱۳۴۰ داشت. او از چهره‌های تأثیرگذار در ترویج سینمای هنری و فرهنگی ایران بود و در زمینه نشر و تولید محتوا برای کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کرد.
۱۲. فستیوال سه قاره نانت (Festival des 3 Continents – Nantes): جشنواره‌ای سینمایی که از ۱۹۷۹ در شهر نانت، فرانسه برگزار می‌شود و به نمایش و رقابت فیلم‌های سینمایی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین می‌پردازد. این جشنواره با تمرکز بر سینمای مستقل و هنری، یکی از رویدادهای مهم در معرفی فیلم‌سازان کمتر شناخته‌شده از کشورهای در حال توسعه است.
۱۳. اسکار (Academy Awards): معتبرترین جایزهٔ سینمایی جهان که از ۱۹۲۹ توسط آکادمی علوم و هنرهای سینما در آمریکا برگزار می‌شود. این جوایز به برترین‌های سینما در بخش‌هایی مانند بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگری و فیلم خارجی اهدا شده و تأثیر زیادی بر صنعت سینما دارد.
۱۴. جشنواره فیلم لوکارنو (Locarno Film Festival): یکی از قدیمی‌ترین و معتبرترین جشنواره‌های سینمایی جهان که از ۱۹۴۶ در شهر لوکارنو، سوئیس برگزار می‌شود. این جشنواره به کشف و حمایت از سینمای مستقل و هنری اختصاص دارد و جایزه اصلی آن یوزپلنگ طلایی (Pardo d’oro) به بهترین فیلم اهدا می‌شود.

مطالب دیگر

قاتلی بر بال زمان: بررسی سریال دختران درخشان

«دختران درخشان» بیش از یک داستان معمایی درباره قاتلان سریالی است. سازندگان این سریال تلاش دارند تا پیچیدگی‌های تروما و تاثیرات آن بر زندگی شخصیت‌ها را به تصویر بکشند و نشان دهند که چگونه واقعیت می‌تواند در دنیای افراد از هم بپاشد. داستان حول شخصیت کربی می‌چرخد، زنی که پس

راننده تاکسی، راوی حقیقت در دل سرکوب و سانسور

«راننده تاکسی» فیلمی تاریخی و سیاسی است که به روایت قیام گوانگجو در سال ۱۹۸۰ می‌پردازد. این فیلم با نگاهی انسانی و واقع‌گرایانه، داستان مردی به نام کیم مان-سوب را دنبال می‌کند که در مواجهه با سرکوب و خشونت حکومتی، از فردی بی‌خبر به یک انسان مسئولیت‌پذیر تبدیل می‌شود. «راننده

۱۹۸۷؛ وقتی آن روز بیاید

فیلم «۱۹۸۷؛ وقتی آن روز بیاید»، تلاش دارد تا داستان سرکوب خشونت‌آمیز مخالفان در کره جنوبی را در دهه‌های ۱۹۸۰ به تصویر بکشد و نشان دهد چگونه جامعه‌ای تحت فشار، به دنبال عدالت و دموکراسی می‌جنگد. فیلم روایتگر مرگ یک دانشجوی دانشگاه سئول تحت شکنجه است که پس از انتشار

تاریکی جعبه سیاه شرودینگر

سفر در زمان، همواره یکی از موضوعات پرطرفدار در دنیای فیلم‌ها و سریال‌ها بوده است، اما «تاریکی» با نگاهی فلسفی و عمیق به این موضوع، آن را از سایر آثار متمایز می‌کند. برخلاف دیگر آثار مشابه که معمولاً با رویکردی سطحی و طنزآمیز به این مفهوم می‌پردازند، این سریال به‌طور