قصه‌های مجید

مجید؛ قصه‌های کودکی که شکست می‌خورد!

نگاهی به مجموعه تلویزیونی "قصه‌های مجید"

علی فاتحی

مجموعه "قصه‌های مجید" به داستان کودکی می‌پردازد که در دنیای بی‌پناهی و نابرابری‌ها قرار دارد. مجید، کودک پرشور و کنجکاو، در تلاش است تا از محدودیت‌های اقتصادی و اجتماعی فراتر رود و با چالش‌های روزمره‌اش مقابله کند. این مجموعه، که بر اساس آثار هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده، به شکلی تاثیرگذار و واقعی، مشکلات کودکانه را در بستری از واقعیت‌های اجتماعی و خانوادگی به تصویر می‌کشد و عواطف و شکست‌های کودکی را در لایه‌های مختلف روایت می‌کند.

قصه‌های مجید روایت کودکی است بی‌پناه، که این بی‌پناهی در تمام قسمت‌های مجموعه موج می‌زند. بزرگ‌ترها مجیدِ سمج و حساس را درک نمی‌کنند. تا جایی که در اپیزود «ملخ دریایی»، حتی از «بی‌بی» – تنها پناه زندگی‌اش – نیز کتک می‌خورد. او کودکی پررو و فضول است که دل‌مشغولی‌های رنگارنگی و واقعی دارد؛ از کراوات بهانه، هندوانه در بعدازظهر گرم، کت در لباس عید و سینما در شرم گرفته تا میگو در همین اپیزود ملخ دریایی!

هوشنگ مرادی کرمانی، متولد سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان است. تا کلاس پنجم ابتدایی در آن روستا درس خواند و همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد. مادرش از دنیا رفته بود و پدرش دچار نوعی ناراحتی روانی-عصبی شده بود و قادر به مراقبت از فرزندش نبود. او می‌نویسد: «من وارد ادبیات کودک نشده‌ام، بلکه ادبیات کودک در من شکل گرفته است. قبل از نوشتن برای کودکان، برای رادیو متن می‌نوشتم. یکی از نوشته‌هایم که خوب هم جواب داد و قرار بود ۱۳ روز طول بکشد، قصه‌های مجید بود که ۴ سال طول کشید. فکر می‌کنم که بازتاب کودکی در من مانده است؛ من در کودکی مانده‌ام و هرچه بگذرد، کودکی از ذهنم نمی‌رود. هر کسی که کودکی‌اش را از دست بدهد، جانش را از دست می‌دهد و می‌میرد.» همین خط اول بیوگرافی او نشان می‌دهد که مجید «قصه‌های مجید» چگونه خلق شده است. فروید هم اعتقاد داشت انباشت‌های روانی که در هر اثر هنری نمود می‌یابد، متأثر از دفع امیال دوران کودکی در هنرمند است.

به احتمال زیاد آن روزی که مرادی کرمانی برای ادامه تحصیل از سیرچ به کرمان رفت و پشت در سینما به صدای فیلم گوش داد، فکر نمی‌کرد که روزی فیلم‌نامه‌های اقتباسی از داستان‌هایش جزو پرطرفدارترین‌ها در سینما و تلویزیون باشد. خودش در مصاحبه‌ای می‌گوید: «در نوجوانی، روزها می‌رفتم عکس‌های در سینما را می‌دیدم. آن وقت‌ها بلندگویی را می‌گذاشتند دم در سینما و صدای فیلم در بیرون پخش می‌شد. من این صدا را با آن تصویرها یکی می‌کردم و هر شب فیلمی برای خودم درست می‌کردم. در حقیقت بازتاب زندگی خصوصی من در همه کارهایم به چشم می‌خورد. این دست خودم نیست و ضمناً تنها سرمایه من است.» یکی از دلایل موفقیت آثار مرادی کرمانی در سینما هم تأکید زیادی است که بر تصویر دارد. ضمن اینکه او به اندازه‌ای خاص و ایرانی می‌نویسد که هر فیلم‌سازی نمی‌تواند آثار او را در قالب فیلم ببرد، مگر آنکه فیلم‌ساز هم این دنیای خاص و ایرانی را به خوبی خود او بشناسد.

کیومرث پوراحمد فیلم‌سازی را با دستیاری در مجموعه تلویزیونی آتش بدون دود آغاز کرد. اگرچه پس از آن همواره در سینما فعال بود، اما سبک فیلم‌سازی‌اش متاثر از «نادر ابراهیمی» بود. با ساختن قصه‌های مجید، سینمای خاص پوراحمد نیز متولد شد؛ سینمایی بدون زرق و برق و اغراق با داستانی ساده و دیالوگ‌هایی از جنس مردم کوچه و بازار! سینمایی که نیاز به کلوزآپ ندارد و بیشتر در لانگ‌شات سیر می‌کند، چراکه تلاش دارد محیط را آن‌گونه که هست – با تمام زوایایش – به مخاطب بشناساند. او جایی به سراغ کلوزآپ می‌رود، که سعی داشته باشد شخصیت درونی کاراکتر را برای مخاطب به تصویر بکشد.

فیلم سینمایی «شب یلدا» اوج توان سینمای پوراحمد را نشان می‌دهد. موفقیت خیره‌کننده این فیلم باعث شد تا نامش در لیست صد فیلم برتر سینمای ایران قرار بگیرد. در یکی از اکران‌های دانشجویی فیلم شب یلدا، دانشجویی به پوراحمد می‌گوید: «آقای پوراحمد بعد از این فیلم مرده‌ای! برای اینکه دیگر نمی‌توانی بهتر از این فیلم بسازی!» پوراحمد که با تسلطی چشم‌گیر توانسته بود، در فضایی بسته و تنها با یک بازیگر، تا انتها مخاطب را به خوبی جذب کند، در پاسخ دانشجو می‌گوید: «من سعی خودم را می‌کنم اگر موفق نشدم انا لله و انا الیه راجعون!» پوراحمد در «شرم» – یکی از قسمت‌های داستان‌های مجید – مرز میان فیلم و واقعیت را می‌شکند. او از ابتدای فیلم بارها مخاطب را میان خط کلی داستان و تصورات مجید رها می‌کند. هرچه داستان به انتها نزدیک می‌شود و ساختار شکنی‌اش بیشتر می‌شود. بارها اتفاق می‌افتد که برداشت‌های مختلف از یک نما را پشت به دنبال هم می‌چیند تا به سکانس مشهورش می‌رسد و در انتها پشت صحنه (آنجا که مهدی باقربیگی به وضعیت موجود و فیلم‌برداری معترض است.) شرم را در فیلم می‌گنجاند: او زیرکانه تلاش می‌کند تا شرمی که مجید از ابتدای داستان با آن درگیر است را از بین ببرد و در اینجا به خوبی موفق می‌شود.

قصه‌های مجید روایت کودکی است بی‌پناه، که این بی‌پناهی در تمام قسمت‌های مجموعه موج می‌زند. بزرگ‌ترها مجید سمج و حساس را درک نمی‌کنند. تا جایی که در اپیزود «ملخ دریایی»، حتی از «بی‌بی» – تنها پناه زندگی‌اش – نیز کتک می‌خورد. او کودکی پررو و فضول است که دل‌مشغولی‌های رنگارنگی و واقعی دارد؛ از کراوات بهانه، هندوانه در بعدازظهر گرم، کت در لباس عید و سینما در شرم گرفته تا میگو در همین اپیزود ملخ دریایی!

کاراکتر مجید از میان طبقات جامعه می‌آید و چون برای کودک فقیر چون او دست زدن به تجربه‌های نو هزینه‌بردار است، باید خواسته‌ها و نیازهایش را سرکوب کند یا برای رسیدن به آن‌ها سخت تلاش کند. وقتی او در «شرم» به سینما و دوربین فیلم‌برداری علاقه‌مند می‌شود، ناچار باید برای تهیه هزینه خرید نگاتیو – که گویا برای دیگر دوستانش دغدغه‌ای نیست – عملگی کند. او پولی را که جمع می‌کند به راحتی از دست می‌دهد و به ناچار در انتهای داستان نیز از خیرش می‌گذرد و همان‌طور که در تمام طول روایت، فیلمش را در خیالش می‌سازد، در پایان هم همین کار را تکرار می‌کند.

شاید بتوان «بهانه» را تلخ‌ترین قسمت از مجموعه قصه‌های مجید دانست: خاله صغریِ بی‌سرپرست در تلاش است دخترش را به خانه بخت بفرستد و البته این تلاش برای نجات دادن دخترش از وضعیت دشواری است که در آن روزگار می‌گذراند که در نهایت به رها کردنش در دنیایی ناشناخته منجر می‌شود. فاطمه، دختر خاله صغری، کودکی است که در تمام سکانس خواستگاری، بی‌توجه به واقعه‌ای که در انتظارش است، کودکانه می‌خندد و مجید قرار است از حقوق او دفاع کند.

سر فصل تمام داستان‌های مجید این جمله است: «آقا ما یا اصلاً کاری را شروع نمی‌کنیم یا اگر شروع کردیم تا آخرش می‌رویم»؛ جمله‌ای که به شکل خلاصه‌شده‌ای تمام خصوصیات کودکی چون او را بیان می‌کند. مجید با همه تلاشی که برای به آخر رساندن کارها انجام می‌دهد اما در نهایت نمی‌تواند به خواسته‌هایش برسد، از این رو قصه‌های مجید روایت تلخ کودکی سمج، کنجکاو و با پشتکار است که نابرابری‌های اقتصادی موجود و بی‌انصافی‌های خانواده و معلم و دوست و آشنا و غریبه او را از رسیدن به خواسته‌هایش باز می‌دارند. شاید اگر روزی بزرگسالی مجید به تصویر کشیده شود، او با بیان و ادبیات خاص خودش این دیالوگ از فیلم «شب یلدا» را تکرار کند که: «زخم‌های آدم سرمایه است. سرمایه‌ات رو با این و اون تقسیم نکن، داد نکش، هوار نکش. آروم و بی‌صدا همه‌چی رو تحمل کن!»

مطالب دیگر

قاتلی بر بال زمان: بررسی سریال دختران درخشان

«دختران درخشان» بیش از یک داستان معمایی درباره قاتلان سریالی است. سازندگان این سریال تلاش دارند تا پیچیدگی‌های تروما و تاثیرات آن بر زندگی شخصیت‌ها را به تصویر بکشند و نشان دهند که چگونه واقعیت می‌تواند در دنیای افراد از هم بپاشد. داستان حول شخصیت کربی می‌چرخد، زنی که پس

راننده تاکسی، راوی حقیقت در دل سرکوب و سانسور

«راننده تاکسی» فیلمی تاریخی و سیاسی است که به روایت قیام گوانگجو در سال ۱۹۸۰ می‌پردازد. این فیلم با نگاهی انسانی و واقع‌گرایانه، داستان مردی به نام کیم مان-سوب را دنبال می‌کند که در مواجهه با سرکوب و خشونت حکومتی، از فردی بی‌خبر به یک انسان مسئولیت‌پذیر تبدیل می‌شود. «راننده

۱۹۸۷؛ وقتی آن روز بیاید

فیلم «۱۹۸۷؛ وقتی آن روز بیاید»، تلاش دارد تا داستان سرکوب خشونت‌آمیز مخالفان در کره جنوبی را در دهه‌های ۱۹۸۰ به تصویر بکشد و نشان دهد چگونه جامعه‌ای تحت فشار، به دنبال عدالت و دموکراسی می‌جنگد. فیلم روایتگر مرگ یک دانشجوی دانشگاه سئول تحت شکنجه است که پس از انتشار

تاریکی جعبه سیاه شرودینگر

سفر در زمان، همواره یکی از موضوعات پرطرفدار در دنیای فیلم‌ها و سریال‌ها بوده است، اما «تاریکی» با نگاهی فلسفی و عمیق به این موضوع، آن را از سایر آثار متمایز می‌کند. برخلاف دیگر آثار مشابه که معمولاً با رویکردی سطحی و طنزآمیز به این مفهوم می‌پردازند، این سریال به‌طور