دختران درخشان بیش از یک داستان موش و گربه است. سازندگان این اثر تلاش دارند تا چگونگی خشونت و آسیب را به تصویر بکشند و اینکه واقعیت چطور میتواند این چنین از هم بپاشد.
گاوراس منتقد بزرگ تقسیمبندیهای جهانی
بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکاف در اردوگاه متفقین پیروز آن، به سرعت دنیایی دو قطبی را درست کرد و منجر به صفآرایی جدیدی در صحنه جهانی شد. نظام سرمایهداریِ مدعیِ بازار آزاد و دموکراسیِ سیاسیِ تحت زعامت ایالات متحده آمریکا از یک سو، و نظام دیکتاتوریِ پرولتاریا و بین الملل کمونیستی مدعیِ سوسیالیسم تحت زعامت اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر، بازیگرانِ اصلی این میدان، رقابت خود در سراسر جهان را در قالب این بینش دو قطبی «خیر» و« شر» انگاریِ مطلق توجیه می کردند. با این جهان بینی آمریکا و شوروی موظف بودند به همهٔ مخالفین آن دیگری صرف نظر از ذات و ماهیت و اهداف و رفتار آنان کمک کنند. حال آنکه مبنای اصلی آن، سیطره جوییِ کامل هریک از آن دو محور «غرب» یا «شرق» بر جهان پیرامونی خود و از پای درآوردن دیگری بود. در این تقسیم بندی دنیا به سه محور تقسیم شد. جهان اول کشورهای همراه امریکا، جهان دوم کشورهای همراه اتحاد جماهیر شوروی و جهان سوم
جهان سوم
اصطلاح جهان سوم که برای اولینبار از دل محافل فرانسوی بیرون آمده بود. اگرچه بعدها به کشورهای توسعه نیافته چسبید اما در ابتدا دایرهای بود به دور کشورهای توسعه نیافتهای که در هیچکدام از قالبهای رایج سرمایهداری و سوسیالیسم قرار نداشتند. بعدتر چینیها تعریف جدیدی دادند و معتقد بودند جهان سوم جهان انقلابی حقیقی و ضد امپریالیست است و این سر منشا بسیاری از جنبشها شد. به همین دلیل هر دو رقیب تلاش داشتند تا دامنه نفوذ خود را در «جهان سوم» گسترش دهند.
برپایه این نظریه از ۱۹۴۷ تا ۱۹۹۱ و فروپاشی بلوک شرق، آمریکا در بیش از ۴۰ کودتا در سراسر دنیا نقش موثر داشت، و یونان، سوریه، کوبا، ایران، آلبانی، گواتمالا، تایلند، لائوس، لبنان، عراق، کنگو، ترکیه، اکوادور، ویتنام جنوبی، جمهوری دومینیکن، کنگو، برزیل، بولیوی، اندونزی، زئیر، پاناما، غنا، کامبوج، ترکیه، شیلی، اروگوئه، آرژانتین، پاکستان، کره جنوبی، چاد، گرانادا، گینه، بورکینافاسو، پاناما، پاراگوئه، فیلیپین، نیکاراگوئه و السالوادور قربانیان این نظریه شدند.
دنیا در دهه ۱۹۷۰
با به سرانجام رسیدن جنبشهای استقلال طلبانه در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین و انشقاق در اردوگاه سوسیالیسم و سرکوب شورشهای مردمی در کشورهای اروپای شرقی توسط ارتش سرخ، مبانی اصلی دنیای دو قطبی، سخت تضعیف شد.
با پیروزی انقلاب کاسترو در کوبا و جنگ ویتنام و نهضت فراگیر جهانی در مخالفت با آن که در خود ایالات متحده آمریکا نیز اوج گرفته بود. جنبشهای چپ گرایانه جدیدی، در منطقه نفوذ غرب رونق گرفت، که اغلب مستقل و یا متمایز و یا حتی مخالف با قطب بندی جهانی شکل گرفته بودند. از فرانسه و جنبش ماه مه ۱۹۶۸ تا فلسطین.
اعراب پس از درگیریهای جنگ شش روزه و شکست سنگینی که متحمل شدند. در تدارک جنگ یوم کیپور بودند. اوپک که در اوایل دهه ۷۰ در قدرتمندترین حالت ممکن بود طی یک اتحاد میان فروشندگان نفت دست به تحریم اسرائیل زد و قیمت نفت را از ۳ دلار به ۱۲ دلار افزایش داد. افزایش قیمت نفت و کاهش تولید نفت در آمریکا، کشورهای توسعه یافته را درگیر بحران اقتصادی کرد.
دهه عجیبی آغاز شده بود. جنگ مصر و اسرائيل، بحران انرژی در خاورميانه، رسوایی واترگیت، و «رها كردن» ويتنام توسط ايالات متحده آمريكا. تمامیتخواهی آمریکا شکل و رویه توسعه طلبیاش را تغییر داده بود و دست به دخالت مستقیم در حکومتهای کشورهای جهان سوم برای کنترل اوضاع اقتصادی زد و آماده شد تا مقدمه نئوليبراليسم را در امریکای لاتین بچیند.
فرماندهان ارتش اروگوئه اطلاعيهاى صادر كردند كه زمينه کودتای نظامی ماريا بوردابررى شد. سراسر امریکای لاتین را آتش گرفته بود. از آرژانتین و برزیل تا بولیوی، پاراگوئه، کوبا ، شیلی و اروگوئه، یا درگیر کودتا شده بودند یا یه زودی آتش به دامانشان میافتاد. دستی که از آستین دکترین ترومن بیرون آمده بود میرفت تا سراسر امریکای لاتین را آتش زند.
سینما
در این میان سینماگرانی هم نگاه سیاسیشان را به دنیای پیرامون انداختند گاهی در قالبهای رایج سیاسی و گاهی خارج از کادر و روایت واقعیت موجود. کنستانتینوس گاوراس هم از این قاعده مستثنا نبود و سعی کرد تا روایت خود را از واقعه تصویر کند. با این تفاوت که اون در میان هیاهوی دنیای شرقی- غربی مشغول نقد آن جهانبینی شده بود.
گاوراس
گاوراس که خود یکی از قربانیان این جهانبینی دوگانه شرق و غرب بود، در خانوادهای کمونیست در یونان متولد شده بود و پس از کودتای سرهنگها در این کشور، به فرانسه پناه برد و تحت تاثیر شرایط دنیای آن روز دست به تولید سهگانه، «زد»، «اعتراف » و «حکومت نظامی» زد که هریک به نوعی نقد اساسی آن تقسیمبندی جهانی است.
کوستا گاوراس بعد از مهاجرت به فرانسه در دانشگاه سوربون ادبیات خواند و پس از آن در انستیتو مطالعات سینما (Institut des hautes études cinématographiques) در رشته سینما تحصیل کرد. گاوراس در پاریس نیز جذب حلقه هنرمندان چپ فرانسوی منتقد سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی شد که به دور سیمون سینیوره و ایو مونتان ایجاد شده بود و هنرش با سیاست آمیخت. هرچند خودش معتقد است که آثارش روایت روابط انسانی است اما سیاست و صد البته نگاه چپ معترض در آثارش پر رنگ است.
«حکومــت نظامــی» گــزارش یــک آدم ربایــی چریکهای توپامارو در آمریکای لاتین است. هرچنـد بـا دیـدن فیلـم و حوادثی که در بسـتر این درام طرح میشود، مخاطب بیتردیـد بــه یاد اروگوئــه میافتد، امــا در فیلم اشارهای مستقیم به نام اروگوئه نمیشود و فیلمساز تلاش میکند مسئله را بــه صورت منطقهای بررسی کند. مجموعهای از هنرمندانی کــه زندگی شخصیشان بــه سیاست گــره خــورده بــود دست در دست هــم تصاویری از درگیری میان دیکتاتوری تحت سیطره آمریکا و چریکهای چـپ را بـه نمایـش در آوردنـد. کارگردانی کوستا گاوراس در کنــار بــازی درخشان ایــو منتان و موسیقی خیره کننده تئودورا کیس، شاهکاری سینمایی – سیاسی را خلق کرد که بعد از پنج دهه همچنان میشود بــه بررسی لایه لایه آن پرداخت. این فیلم در سال ۱۹۷۲ در کشور شیلی
فیلمبرداری شد. کشوری کـه در آن زمان بـه رهبـری ســالوادور آلنده سوسیالیست اداره میشد و یکسال بعد از فیلمبرداری ایــن فیلــم، وی در پی کودتای شیلی، کشته شد.
گفتگو با احمد سلامتیان پیروامون فیلم حکومت نظامی
به گمانم احمد سلامتیان بـه عنوان یک فعال سیاسی که از قضا از دوستان گاوراس نیز هست و فضای محافل آن زمان فرانسه را از نزدیک دیده میتواند به واکاوی لایه لایه داستان کمک بیشتری کند.
فاتحی: آقای سلامتیان برای شمایی که تحولات عمیق سیاسی – اجتماعی دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را از نزدیک تجربه کردید و حوادث امریکای لاتیـن را روز بـه روز دنبال میکردید حکومت نظامی چطور فیلمی است؟
سلامتیان: فیلم حکومت نظامی گاوراس به نظر من در ارتباط با سه فیلم پشت سرهمش باید باشد. چرا؟ چون خودش یک تکامل گاوراس است در کار ســینماییاش. سه تا فیلمی که میگویم اولش ِزد؛ مشهورترینش، اعتراف؛ که با شهامتترین آنها هم هست و در نهایت فیلم حکومت نظامی. برای گاوراس که در خانوادهای کمونیست بزرگ شده و پدرش فعال حزب کمونیست یونان بود آسان نبود نظام کمونیستی را زیر سوال ببرد. نظامی که گرچه ماه قبل در چکسلواکی دوباره با دخالت نظامی مردم معترض را در یک کشـور سوسیالیسـتی سـرکوب کرده بـود، کار شـهامت آمیـزی اسـت. چـون هنـوز نقـد به اصطلاح اردوگاه سوسیالیسم در بین کمونیستها حتی در فرانسه نیز رایج نشده بود. بــه همین علت علیرغم استقبال عظیم تماشاگران از فیلم اعتراف، گاوراس مورد حمله و اعتراض بسیاری از کمونیستها قـرار گرفـت، بـرای تهیـه ایـن فیلـم حتی بـا نزدیکتریـن دوستانش کـه اسـباب رشـدش هـم شده بودند مثـل ایو مونتان کــه نقش اول فیلم را نیز داشـت بحث فراوان داشت. متهم میشد که بــا این فیلم آب بــه آســیاب جهان سرمایهداری میریزد. گاوراس برای ساخت فیلم باید یاران سیاسیاش را قانع میکرد و موفق شد و فیلم را ساخت. به نظر من با این شهامت است که گاوراس از خود نقشی به عنوان فیلمساز سیاسی میسازد. برای من در فیلم سیاسی اینکـه یک شخصیت مرکزی، به عنوان قهرمان فیلم ابداع شود که تماشاچیان بـه دور آن تقسیمبندی شوند. آن را شخصیت خوب ببینند، بد ببینند، شر ببینند یا خیر ببینند، فیلم تعریف سیاسی نمیشود. مهمتر از پردازش و روایت قهرمان مرکزی فیلم، در فیلم سیاسی پردازش و روایت تحلیل وضعیت مهم است. در روند فیلم معلوم نیست آیــا چریکهایی کــه گروگان میگیرند قهرماناند، مطلوب فیلماند یا افسر CIA کــه گروگان گرفته شده، همه در روند سیاسی بــه عنوان آدمهایی و نقشهایی معرفی میشوند کــه کاملا گرفتار نقش سیاسی و اجتماعی شخصی خودشان هستند. پـس در واقع این روایت حادثه سیاسی و تحلیل آن است که بدل به موضوع اصلی فیلم می گردد.
فاتحـی: «حکومت نظامی» را بیشتر میتوانیم فیلم تاریخی بدانیم یا معمایی – جنایی یا سیاسی؟
سلامتیان: همانطـور که گفتم فیلم حکومت نظامی اولین فیلم گاوراس است که وارد بیان سیاست و تحلیل آن بـه عنوان محور اساسی فیلم میشود و ایـن درسـت فیلـم نـوع سیاسی است که خود گاوراس برایش تعریف خاصی میکند. او واقعیت سیاسیای را از اتفاقی که افتاده بازسازی کرده است گرچه برای پردازش آن بخشی را از این شخصیت و بخشی دیگر را از شخصیت مقابل گرفتــه، درایــن زمینــه گاوراس کاملا و با دقت در صدد بازسازی واقعیتی است که بتواند تماشاگر را بــه سوی حقیقت در سیاست هدایت کند. از این جهت است که حکومت نظامی گرچه روایت روز بـه روز واقعهای در کشـور کوچکی اسـت، امـا شـرایط و زمانــش فقــط مربــوط بــه اروگوئه نیست. موضوع آن سرتاسر جریان تحولات آمریکای لاتین در ســه دههی پیش از حادثه است. حتی در سابقه جنگ ویتنام و یا شرایط و اوضاع و احوالش بــرای تجربههایی در سایر نقاط جهان مثلا در ایران ۱۹۵۳ تا سالهای بعدش هست. یعنی تحول اصـل چهـار ترومن را کـه بـه عنوان مرکـزی بـه وجود آمـده کـه بـه کشـورهای عقب افتـاده بـرای پیشـرفت، مشــورت بدهد. بدل شده به یک دستگاه تئوریسین و لابراتوار ایجاد تمهای کودتا، که به زیبایی آنها را نشان میدهد. شخصیتهای گروگانگیران هم همینطور درست است که تاپاماروها هستند، اما مقدار بسیار زیادی مشخصات گروههای دیگر آمریکای لاتیـن آن زمان را هـم بـا خـود دارند. برای مـن مهـم در آفرینش ســینمایی گاوراس در این فیلم این است که میآید با گرفتن گوشههایی از واقعیت سیاسی برای ما شخصیتهایی بسازد و وضعیتی را چیدمان دهد که در همه جا بتوان مصداق آن را یافت . نتیجه گیریای که از چنان وضعیتی میکند برای مــن فوق العاده مهـم است. هم یک کار ســینمایی مهم است، هم در کار سینمایی توانسته یک روایـت و پـردازش همگـون و یکپارچـه از حوادثی پیچیده را پیدا کرده و با تماشاچیها در سینما به اشتراک بگـذارد، و هـم بـر مبنای روند حادثـه فیلـم، این تحلیل را با آنها شریک شود و با این تحلیل از دوران مشخص مبارزه مسلحانه در آمریکای لاتیــن و نحوه برخورد سیاست ایالات متحده با این آمریکای لاتین، تماشاگر را به تفکر درباره روند عمومی مبارزه مسلحانه در گذر دموکراتیک برانگیزد و آن را بــه نقد بکشد و به این نتیجه برسـد کـه برخـورد رفتـار اراده گرایانـه وعجولانـه اسـت و در گذر زمان نتیجه مثبت و خوب نمیدهـد.
فاتحی: ما با گاوراسی روبرو هستیم که از خانواده ای کمونیست می آید. خودش گرایش چپ دارد و بعد رفته رفته در فیلمهاش تغییر و تحول میبینیم. شما که از دوستان گاوراس هستید فکر میکنید این تحول فکری گاوراس از کجا آمد؟
سلامتیان: گاوراس در شـبکه روابـط سیمون سینیوره کــه یک خانم هنرپیشه فرانسوی و همسر ایو مونتان بود، قرار داشت. خانم سیمون سینیوره که وضع مالی خوبی هم داشتند، آپارتمان شیکی هم در پاریس داشتند که محل رفت و آمد بخش مهمی از محافل روشنفکران فرانسوی سالهای ۱۹۶۵-۱۹۷۰ شده بود و بسیاری تحولات فرهنگی و هنری این سالها در این مکان شکل میگرفت. اینجا بود که بخشی از هنرمنـدان چپ فرانسه بر آن شدند که از قیمومیت حزب کمونیست و وفاداری به اردوگاه سوسیالیسم رهایی یابند و شروع کردند راجع به مسائل جدی دموکراتیک بحث کنند. بعضی در جهان محفلهـای پاریسی را فحش میدهند اما فراموش نکنید در شکل گرفتن روند سیاسی کشورهای جهان سوم، از جنوب آفریقاییاش بگیرید تا الجزایریاش، این محفلهای فکری نقــش عمده و اساسی داشتند و این محفلها آزادتر بودند. ابایی نداشتند از کمونیسم تــا سارتر ، از عشق به پیروزی تا نقد سلاح همه چیز و همه کس و همه ارزشها را به نقد بکشند. آقای گاوراس پرورش یافته این محفلهاست.
فاتحـی: در سکانس آخر میبینیم یک کارمند جدید آمریکایی به جای سانتوره میآید و در واقع گاوراس رایاش را صادر میکند میگوید که هیچ چیزی تغییر نکرده و رفتار چریکی بیاثر بوده است. شما نظرتان چیست؟
سلامتیان: مسأله اصلی و اساسی برای یک فعـال سیاسی برهم زدن توازن قوا در برابر دیکتاتـوری است که بـر کشـورش حکومـت میکنـد. حق کاملا با آنهایی است که میگویند دراین فیلم آقای گاوراس یـک مقـدار بسـیار زیـادی آنتریکـی را نشان میدهد که صحنه اول فیلم در آن را باز میکنـد و تماشاچی را به بند میکشـد، و تـا آخـر فیلـم در پیـچ و خم آن، او را مسحور میکند تا با باز شـدن در سالن سـینما در پایـان فیلـم رهایـش کند. فیلـم را هـم شخصی نکـرده امـا مهمتر از همه ایـن امـر صد در صد درست اسـت. سـینماگر در پایان با نشـان دادن دیپلمات آمریکایی که بعد از قضیه برمیگردد نشان میدهد که وی از سانتوره بسـیار حرفهایتر و سرکوبگرتر است. این کار را ناآگاهانه نکرده است.
فیلم حکومت نظامی اصلا از نقطه نظر گاوراس یک فیلم برای نشان دادن قهرمانی توپاماروها نیست، یک فیلم در مورد افشای امپریالیسم ایالات متحده هم نیست. یک فیلم بحث کردن راجع به منطق حاکم بر مبارزه مسلحانه در مجموعه آمریکای لاتین است که میخواهد نوعی جانشین مبارزه دموکراتیک و سـندیکایی بشود. آلنده که خودش بــه شدت طرفدار عمل قانونی و انتخابی بود، به پیشنهاد کاسترو برای ســاختن میلیشای نظامی جواب رد داد. اما این امکان را ایجاد کرد کـه آقـای گاوراس فیلمـش را در شیلی تهیـه کند. آقای گاوراس از حزب کمونیست فرانسه و یونانی میآید که از یک طرف امیدش را به پشتیبانی اتحاد جماهیر شوروی برای جنبشهـای آزادیبخـش از دسـت داده، و از طرفـی یـک عـدهای دیگـر جانشـین ایـن، بعـد از کاستریسـم آمدند و گفتند که بهترین متحد ما اسلحه است.
آلنده میگوید بهترین متحد اسلحه نیسـت. یـک لحظه مقایسه کنید، آلنده که ایجاد چریكهای مسلح را برای دفاع از جنبش کارگری را قبول نمیکند، با داستانی که ۴۰ سـاله کـه بـه خـورد مـا دادنـد کـه حـزب تـوده در روز آخـر پیشـنهاد کـرد بـه دکتـر مصـدق کـه مـا مقاومـت مســلحانه بکنیــم، اما مصدق قبول نکرد چه شباهتهایی دارد. من میگویم قضاوت دو نوع برخورد اســت و از ایــن نقطه نظــر فیلم حکومت نظامی توانست این مسئله را خوب بیان کند. یک برخورد سیاسی با تأنی سیاسی اسـت. تناسب قوا با پیگیری و ممارسـت فعال سیاسی بــه وجود میآیـد و وضعیـت عوض میشود. صد بار هــم شکست بخورد دو مرتبه برمیگردد. با ایجاد تناسب قوای بهتر. اما در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد، عمــل مسلحانه چریکی و قهرمانی که در ایران اسم دیگری هم برایش گذاشتند مبارزه جویی بود به محض اینکه میخواستی اسلحه را نقد کنی بــه تو میگفتند بریدی.
فاتحی: پس آیا میتوان گفت که گاوراس مخالـف حرکت مسـلحانه بوده اسـت در آن زمان؟
سلامتیان: گاوراس منطق دیگری را معین میکند. عجله قهرمان با نتیجه کارش فرق میکند. عجلهاش میتواند طوری بشود که بیفتد درست در دام تناسبهای مطلوب طرف مقابل. ایـن را در «زِد» هم میبینـیم. «زِد» مقدمـه پیروزی کلنلها در یونان است. من فرصت این را داشتم که بعد از سال ۱۹۷۵-۷۶، ۱۹۸۲-۸۳ با گاوراس در مورد این فیلمها صحبت کردم و مشـخص بـود آقـای گاوراس در زمان سـاخت فیلم به این مسائل روند سیاسی آگاه بوده است.
گاوراس میگوید من به عنوان یک سینماگر یک درامی را گرفتم. ایــن درام را طوری که هسته اصلی حادثه حفظ شود پرداخت کردم. گاوراس سیاست، و سیاست رقابتی را عین دعوای مافیا میبیند. عین دعوای قاچاقچیها. عین دعوای عشقی، و به همین دلیل همه عوامل دخیل در آنها را در صحنه سیاسی هـم وارد میکند و وقتی کسی بتواند همه عوامل اصلی یک تراژدی را ببیند قدرت تحلیل شرایط را پیدا میکند و میتواند روند قدرت را پیشبینی کند که این پیشبینی مقدار بسیار
زیادی پیامبرگونه است. این نبوغ هنرمند است. هنرمند وقتی کار هنری خودش را خوب انجام دهد کاری میکند با تصویر که تحلیلگر سیاسی شاید در دهها جزوه و بروشور تبلیغاتی نتواند بکند، اما مــِن تماشاچی اگر فعال سیاسیِ درگیر باشم، میگویم بُریده است. یعنی اینکه، ضد شوروی شده است.
هنرمنـد شهامتش را آنجایی نشان میدهد که برای بیان کردن واقعیت از خانواده سیاسی خودش فاصله میگیرد. شهامت و شجاعتش هـم آنجا باعـث میشـود در برابـر یـک قـدرت مبـارزه میکنـد. آقای گاوراس خودش هم میگوید که مــن فیلمهایم را زیر ســایه دیکتاتوری نســاختم. همــهاش خارج از سایه دیکتاتوری است. اما در افتادن با آن تفکر قالب دنیا در آن دوره زمانی شجاعت میخواهد. بعدتر در جریان عدم حمایت از فیلمهایش از ســوی هالیوود، در مصاحبهای میگوید قویترین دیکتاتوری کــه دیــدم دیکتاتوری «سرمایه» در هالیوود بود، بــرای اینکــه جلو ساخت و انتشار یک فیلم را بگیــرد یــا نــه.
فاتحــی: شما یک جایی در صحبتهایتان مجلـس اروگوئـه «حکومـت نظامـی» را قیـاس کردیـد با مجلس شانزدهم. مجلس شانزدهم در ایــران چطور کار کرده؟ چرا این قیاس را کردید؟
سلامتیان: مجلس شانزدهم یــک فراکسیون دارد که با وجود اینکه تعدادش ده دوازده نفر بیشتر نیست، میتواند بعدها از توان آن اسـتفاده کند. آنها از اختلافاتی که در خود حاکمیت وجود دارد استفاده میکنند. آن مجلس پیوند خودش را با بدنه جامعه حفظ کرده است. از سوی دیگر حزب تـوده و نیرو هایـی کـه وابستگی خارجـی دارنـد میتوانند تعادل امنیت جهانی را حفظ کنند. در مورد اروگوئه هم همین شباهت را میبینیم. نمایندگان فعال حزب کمونیست اروگوئه اغلبشان سالمند هستند برخلاف چریكها که جواناند. کوشندگان ســابقه داری هستند که در ارتباطات با آن عمل میکنند. روزنامهنگاری که خیلی شدید صحبت میکند بیشباهت با روزنامهنگار مجلس شانزدهم نیست. به من اجازه بدهید که بگویم اگر در مجلس شانزدهم مسئله اصلی تکیه بدنه اجتماعی نبــود. شیوه عمل تفاوت داشت. مثلا در مجلس شانزدهم دکتر مصدق توانسته روابط خودش را نه فقط با بخشهایی از حکومت سازمان بدهـد کـه بـا بخشـی از روحانیت هـم که بعدها دشمن جانش میشود متحـد است. باید از خودمان سوال کنیم چه شد چکسلواکی در یــک دنیایی دیگر شکست خورد. بوداپست شکست خورد. لهستان ۱۹۵۴ و ۱۹۶۵ شکست خورد اما لهستان ۱۹۸۳و ۸۴ پیروز شد.
اینجــا بــاز میبینیم ظرافتهای نیروهای مختلفـی کـه در بدنـه جامعـه هسـتند را بسـیج بکنیـد یـا نکنیـد چقـدر اهمیـت دارد. مـن فکـر میکنم تفاوت اصلی مجلس شانزدهم و این وضعیت و مجالس بعدی و حتی انقلاب ما عبارت از این است که رهبـری سیاسـی تناسب قوایی و قوای بدنه جامعـه و استقبال بدنه جامعه برایش ضرورت اول بود و بنابراین بــه راحتــي تن به خشونت نداد. گرچه خشونتهایی هم در گوشههایی از آن بعضی وقتها انجام شده است.
در جریان سرکوب مخالفان به دست پلیسِ ضد کمونیست، یک دانشجوی دانشگاه ملی سئول زیر شکنجه کشته میشود. با نشر این خبر به رسانههای کره جنوبی که در آن روزها فضای سیاسیاش بعد از سرکوب شدید «قیام گوانچو» زیرزمینی شده بود دوباره ملتهب شد.
سفر در زمان اگرچه دستمایه فیلمها و سریالهای زیادی بوده است اما نوع نگاه و فلسفه درونِ داستان «تاریکی» آن را از دیگر آثار متمایز میکند. آثار مشابه عموما به دنبال نگاهی سطحی با دستمایه طنز هستند که مخاطب را نهایتا در این رویا میبرد که چه خوب بود اگر میتوانستیم حال و آینده را با یک دستکاری در گذشته متحول کنیم.
به طور معمول بحران در روابط از یک حادثه ساده آغاز میشود آنجا که سالها تردید زوجها روی هم تلمبار شده و به دنبال یک جرقه برای ظهور است و وقتی اولین تکه آن به راه میافتد بهمنی بزرگ منجر به فروپاشی همه ساختهها ميشود. فیلم فورس ماژور اثر روبن اوستلوندِ سوئدی چنین روایتی است. در قالبی دراماتیک به زوایای پنهان یک رابطه زناشویی میپردازد.