باریا؛ نقد شاعرانه سیاست در ایتالیا

بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی ایتالیا را در قرن بیستم از منظر زندگی یک فعال کمونیست

۱ فرودین ۱۳۸۹

فیلم باریا ساخته جوزپه تورناتوره، اثری شاعرانه و تاریخی است که به‌طور غیرمستقیم تحولات سیاسی و اجتماعی ایتالیا را در قرن بیستم به تصویر می‌کشد. این درام حماسی که به زندگی پپینو تورناتوره، فعال سیاسی کمونیست، می‌پردازد، از گذار ایتالیا از فاشیسم به جمهوری‌خواهی و از فقر به آرمان‌گرایی صحبت می‌کند. با استفاده از موسیقی مسحورکننده انیو موریکونه و ساختار غیرخطی، فیلم به بررسی تقابل آرمان‌ها با واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی می‌پردازد و نگاه انتقادی به شکست ایدئولوژی‌ها در برابر نیازهای معیشتی دارد.

فیلم باریا، دوازدهمین ساخته‌ی جوزپه تورناتوره، روایتی شاعرانه و حماسی از تاریخ معاصر ایتالیا است که در جشنواره‌ی ونیز جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد. این فیلم که همچون سینما پارادیزو نگاهی نوستالژیک و احساسی به گذشته دارد، داستان سه نسل از مردم سیسیل را روایت می‌کند که در برهه‌های مختلف تاریخی، با استبداد، فقر و جنگ مواجه شده و به بلوغ سیاسی رسیده‌اند. موسیقی مسحورکننده‌ انیو موریکونه، با ملودی‌هایی عمیق و تأثیرگذار، فضای احساسی فیلم را تقویت کرده و آن را به تجربه‌ای ماندگار تبدیل می‌کند.
نام فیلم برگرفته از شهری کوچک در سیسیل، زادگاه تورناتوره، است و روایت آن از دوران فاشیسم تا جمهوری‌خواهی در ایتالیا را در برمی‌گیرد. روایت فیلم از کودکی شخصیت اصلی، پپینو تورناتوره، آغاز می‌شود؛ پسری که در خانواده‌ای فقیر رشد کرده و در مسیر زندگی، از یک چوپان ساده به یک فعال سیاسی کمونیست تبدیل می‌شود. اما باریا فقط داستان زندگی پپینو نیست؛ بلکه بازتابی از تغییرات اجتماعی و سیاسی ایتالیا در طول دهه‌هاست که با زبانی شاعرانه و احساسی به تصویر کشیده شده است.

شاعرانگی و پراکندگی در روایت
باریا برخلاف روایت‌های کلاسیک سینمایی، ساختاری خطی ندارد و مانند خاطراتی پراکنده، با استفاده از فلش‌بک‌ها و گذرهای سریع زمانی، داستان را روایت می‌کند. این سبک، فیلم را به یک قطعه‌ ادبی تصویری شبیه کرده و حالتی شاعرانه به آن بخشیده است. اما درعین‌حال، برای مخاطبانی که به روایت‌های منسجم و کلاسیک‌تر عادت دارند، این ساختار ممکن است پیچیده و حتی گاهی آشفته به نظر برسد. تورناتوره با قاب‌بندی‌های دقیق، نورپردازی گرم و زنده، و مناظر خیره‌کننده‌ سیسیل، تصویری باشکوه از زندگی روستایی ارائه می‌دهد. طراحی صحنه و لباس با دقتی مثال‌زدنی اجرا شده است و حس و حال دوران تاریخی موردنظر را به‌خوبی منتقل می‌کند. اما در برخی لحظات، تأکید بیش‌ازحد بر زیبایی بصری باعث شده که برخی شخصیت‌ها پرداختی سطحی داشته باشند و عمق کمتری در روانشناسی آنان دیده شود.

یکی از نقاط قوت فیلم، موسیقی درخشان و احساسی انیو موریکونه است که همچون همکاری‌های قبلی‌اش با تورناتوره در سینما پارادیزو و مالنا، نقشی اساسی در فضاسازی فیلم دارد. ملودی‌های آرام و تأثیرگذار او، احساس نوستالژی و درام فیلم را تقویت کرده و به لحظات احساسی آن، عمق بیشتری بخشیده است. بازیگران فیلم، به‌ویژه فرانچسکو شیانا در نقش پپینو، اجراهایی باورپذیر ارائه می‌دهند. اما به دلیل رویکرد اپیزودیک فیلم و حجم گسترده‌ داستان، برخی شخصیت‌ها به‌اندازه‌ کافی بسط داده نمی‌شوند. برای مثال، شخصیت همسر پپینو که در زندگی او نقش مهمی دارد، بیشتر در پس‌زمینه‌ روایت باقی مانده و فرصت چندانی برای بروز شخصیت و انگیزه‌هایش ندارد.

 سیاست، آرمان‌گرایی و نبرد با واقعیت
فیلم باریا تنها یک روایت عاشقانه و خانوادگی نیست، بلکه بازتابی از تحولات سیاسی و اجتماعی ایتالیا در قرن بیستم است. جوزپه تورناتوره با ترکیب زندگی شخصی و تاریخ سیاسی، روایتی اتوبیوگرافیک از گذار ایتالیا از فاشیسم تا جنگ سرد ارائه می‌کند. در این مسیر، ساختارهای طبقاتی و سلطه‌ی قدرت‌های سنتی در سیسیل، یکی از مضامین کلیدی فیلم هستند. در دنیای باریا، زمینداران، اشراف و مافیای محلی همچنان قدرت را در دست دارند و هر تغییری را تهدیدی برای بقای خود می‌بینند. این مسئله، نقدی بر دموکراسی ایتالیا پس از جنگ است؛ جایی که فساد و نفوذ قدرت‌های سنتی، مانع از تحقق کامل آن شد. نقش پوپولیسم در رفتار سیاسی احزاب نیز در فیلم به‌خوبی نمایان است. در صحنه‌هایی که احزاب مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می‌کنند، نوعی سیاست عوام‌گرایانه دیده می‌شود که در آن تلاش می‌شود مردم از طریق شعارهای پرشور و وعده‌های کلان، به مشارکت در سیاست ترغیب شوند. اما این شور سیاسی در نهایت به زد و خوردهای داخلی منجر می‌شود. درگیری‌های خیابانی و سیاسی که کمونیست‌ها در آن‌ها تلاش می‌کنند ایده‌های خود را عملی کنند، در نهایت به نتیجه‌ی مطلوبشان نمی‌رسد. پپینو، که ابتدا یک انقلابی پرشور است، با گذر زمان به فردی محافظه‌کار تبدیل می‌شود و سعی می‌کند با اصلاحات، تغییرات را رقم بزند. این تحول شخصیتی او را می‌توان در دیالوگی میان او و پسرش مشاهده کرد؛ جایی که پسرش از او می‌پرسد: «اصلاح‌طلب کیست؟» و پپینو پاسخ می‌دهد: «اصلاح‌طلب می‌داند که وقتی با سر به دیوار بکوبد، سرش می‌شکند، نه دیوار.»

یکی از ویژگی‌های پپینو که در تمام مراحل زندگی‌اش دیده می‌شود، خروج مداوم از نظم سنتی است. او نه‌تنها در سیاست، بلکه در زندگی شخصی نیز در برابر سنت‌های موجود ایستادگی می‌کند. این ویژگی را حتی در ازدواج او نیز می‌توان مشاهده کرد. برخلاف بسیاری از مردان هم‌نسل خود، او انتخابی مستقل و برخلاف انتظارات خانواده انجام می‌دهد، که این رفتار او نشانه‌ای از تمایلش به تغییر در ساختارهای تثبیت‌شده است.

نمادپردازی در باریا نیز به درک لایه‌های عمیق‌تر پیام فیلم کمک می‌کند. یکی از برجسته‌ترین این نمادها، دلارفروش میدان اصلی است. این شخصیت که گاه دلار می‌فروشد و گاه خودکار، نمادی از طبقه‌ی فرودست و فرصت‌طلب است که برای بقا، همیشه مطابق شرایط روز تغییر جهت می‌دهد. او تصویری از جامعه‌ای را بازتاب می‌دهد که در آن، ایدئولوژی و اصول فدای نیازهای معیشتی می‌شوند. بوروکراسی اداری نیز در فیلم به‌عنوان یک مانع اساسی بر سر راه توسعه‌ی ایتالیا پس از گذار به جمهوری نمایش داده می‌شود. با وجود تغییر نظام، سیستم فاسد اداری همچنان پابرجاست و روابط، بیش از ضوابط اهمیت دارد. این موضوع را می‌توان در صحنه‌هایی که پپینو برای پیشبرد اهدافش با موانع بی‌پایان اداری مواجه می‌شود، مشاهده کرد. یکی از تأثیرگذارترین سکانس‌های فیلم، لحظه‌ای است که پپینو برای شرکت در اعتراضات خیابانی از خانه خارج می‌شود، درحالی‌که همسایه‌اش که پلیس است، برای سرکوب همان اعتراضات خانه را ترک می‌کند. هر دو زنشان نگران در خانه منتظر بازگشت آن‌ها هستند، درحالی‌که در زندگی روزمره با یکدیگر رابطه‌ی خوبی دارند. این صحنه به‌زیبایی نشان می‌دهد که چگونه حکومت فاشیستی موسولینی مردم را در برابر یکدیگر قرار داده است؛ مردمی که در واقع هیچ دشمنی شخصی با هم ندارند، اما تحت تأثیر سیاست‌های حکومتی، در دو جبهه‌ی مخالف قرار گرفته‌اند.

در نهایت، فیلم نشان می‌دهد که چگونه آرمان‌گرایی در برابر واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی کم‌رنگ می‌شود. پپینو، که تمام عمرش را صرف ترویج ایده‌های کمونیستی کرده، سرانجام به دلیل فقر ناچار به ترک ایتالیا و مهاجرت به فرانسه برای کار می‌شود. او، که زمانی مخالف سرسخت سرمایه‌داری بود، برای نجات خود از فقر، به بازار آزاد و سازوکارهای اقتصادی سرمایه‌داری تن می‌دهد. این تغییر، تصویری تلخ از تضاد میان آرمان و معیشت را ترسیم می‌کند و به شکلی نمادین، شکست ایدئولوژی در برابر واقعیت را نشان می‌دهد. تورناتوره در باریا، سیاست را نه صرفاً در دیالوگ‌های شعاری، بلکه در نشانه‌ها و استعاره‌های تصویری روایت می‌کند. صحنه‌های جلسات حزبی در تاریکی، چراغ‌هایی که در لحظات حساس خاموش می‌شوند، و نگاه‌های سنگین بزرگان روستا به افراد انقلابی، همگی نشان‌دهنده‌ی فضایی هستند که در آن، سیاست نیرویی زیرپوستی اما همیشه حاضر در زندگی مردم است. این شیوه‌ی روایت، باعث می‌شود پیام‌های سیاسی فیلم نه از طریق گفتار، بلکه از طریق فضاسازی و تصویرسازی منتقل شوند.

رویاهای بزرگ در دستانی کوچک
باریا را می‌توان اثری دانست که در لباس یک درام خانوادگی، به شکلی غیرمستقیم اما مؤثر، تحولات سیاسی و اجتماعی ایتالیا را بازتاب می‌دهد. تورناتوره، هرچند فیلمی حزبی نمی‌سازد، اما تاریخ معاصر را از نگاه مردم عادی روایت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه ایدئولوژی‌ها، قدرت و آرمان‌گرایی بر سرنوشت افراد تأثیر می‌گذارند. از منظر زیبایی‌شناسی، فیلم تجربه‌ای ماندگار از سینمای شاعرانه‌ تورناتوره ارائه می‌دهد، هرچند روایت غیرخطی و ساختار اپیزودیک آن ممکن است برای برخی تماشاگران چالش‌برانگیز باشد. تصاویر نفس‌گیر، موسیقی انیو موریکونه و نگاه احساسی فیلم به گذشته، آن را به یک اثر تماشایی تبدیل کرده است.

در سکانس پایانی، پپینو با دیالوگی پرحسرت خطاب به پسرش، حقیقتی تلخ را آشکار می‌کند:
«می‌خواهیم دنیا را در آغوش بگیریم، اما دستانمان برای این کار خیلی کوچک است.»
این جمله، چه پایانی بر داستان پپینو باشد و چه خط بطلانی بر آرمان‌های یک نسل، به‌خوبی نگاه انتقادی تورناتوره به رویاهای تحقق‌نیافته را نمایان می‌سازد.

مطالب دیگر

قاتلی بر بال زمان: بررسی سریال دختران درخشان

«دختران درخشان» بیش از یک داستان معمایی درباره قاتلان سریالی است. سازندگان این سریال تلاش دارند تا پیچیدگی‌های تروما و تاثیرات آن بر زندگی شخصیت‌ها را به تصویر بکشند و نشان دهند که چگونه واقعیت می‌تواند در دنیای افراد از هم بپاشد. داستان حول شخصیت کربی می‌چرخد، زنی که پس

راننده تاکسی، راوی حقیقت در دل سرکوب و سانسور

«راننده تاکسی» فیلمی تاریخی و سیاسی است که به روایت قیام گوانگجو در سال ۱۹۸۰ می‌پردازد. این فیلم با نگاهی انسانی و واقع‌گرایانه، داستان مردی به نام کیم مان-سوب را دنبال می‌کند که در مواجهه با سرکوب و خشونت حکومتی، از فردی بی‌خبر به یک انسان مسئولیت‌پذیر تبدیل می‌شود. «راننده

۱۹۸۷؛ وقتی آن روز بیاید

فیلم «۱۹۸۷؛ وقتی آن روز بیاید»، تلاش دارد تا داستان سرکوب خشونت‌آمیز مخالفان در کره جنوبی را در دهه‌های ۱۹۸۰ به تصویر بکشد و نشان دهد چگونه جامعه‌ای تحت فشار، به دنبال عدالت و دموکراسی می‌جنگد. فیلم روایتگر مرگ یک دانشجوی دانشگاه سئول تحت شکنجه است که پس از انتشار

تاریکی جعبه سیاه شرودینگر

سفر در زمان، همواره یکی از موضوعات پرطرفدار در دنیای فیلم‌ها و سریال‌ها بوده است، اما «تاریکی» با نگاهی فلسفی و عمیق به این موضوع، آن را از سایر آثار متمایز می‌کند. برخلاف دیگر آثار مشابه که معمولاً با رویکردی سطحی و طنزآمیز به این مفهوم می‌پردازند، این سریال به‌طور