دختران درخشان بیش از یک داستان موش و گربه است. سازندگان این اثر تلاش دارند تا چگونگی خشونت و آسیب را به تصویر بکشند و اینکه واقعیت چطور میتواند این چنین از هم بپاشد.
خوابگردها؛ تسویه کدام حساب؟
«خوابگردها» داستان چهار کودک به نام های لورنزو، مایکل ، جان و تامی است که ساکن محله «هلز کیچن» نیویورک هستند و به طور اتفاقی باعث مرگ یک نفر می شوند؛ همین اتفاق هم باعث میشود تا به دارالتأدیب فرستاده شوند. در آنجا توسط نگهبانها مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار می گیرند. اما رازشان را تا دوران بزرگسالی فاش نمی کنند. یک روز جان و تامی با یکی از نگهبانها رو به رو می شوند و با خونسردی کامل به او شلیک می کنند و او را از پا در می آورند و در جریان دادگاه از راه های متفاوت با سه نگهبان دیگر به سختی تسویه حساب می کنند و شاید به همین دلیل این فیلم در ایران به نام «تسویه حساب» شناخته می شود. اما تسویه کدام حساب؟ ضرب المثل مشهور عربی می گوید:«العلم فی صغر کالنقش علی الحجر» یعنی علمی که در کودکی آموخته شود مثل نقشی است که بر سنگ کنده می شود و دائمی خواهد ماند. در واقع این ضرب المثل قابل تعمیم است و هر رویدادی که در کودکی تجربه شود در ذهن فرد ماندگار می شود و کاملاً روشن است که حتی بعد از تسویه حساب هم دنیای درونشان به آرامش سلام نمی کند.
تجاوز جنسی، در تعریف عبارت است از تجاوزی که منظورش صرفاً آمیزش جنسی نیست و معمولاً با قدرت جسمی یا به زور جسمی صورت می گیرد و بیشتر در اثر میل به سلطه جویی یا تحقیر فرد مورد تجاوز رخ می دهد و می شود گفت که بیشتر یک عمل خشونت آمیز است تا یک عمل جنسی. تجاوز و سوء استفاده جنسی، از آن دست آسیب های اجتماعی است که خود معلول مشکلات و نابسامانی های اجتماعی فراوانی است و در عین حال می تواند عامل بروز ناهنجاری ها و مشکلات روحی و روانی و اجتماعی زیادی در قربانیان تجاوز باشد. کودکان از آن دسته گروه های آسیب پذیری هستند که همواره در معرض انواع جرایم جنسی قرار دارند. تجاوزهای جنسی متعددی در بستر خانواده های نابسامان، چه در خود خانه و چه در جامعه رخ می دهد که اکثر آنها از نگاه رسانه ها پنهان می ماند. اثرات مخرب و در بیشتر مواقع همیشگی تجاوز جنسی در قربانیان و عدم حمایت جامعه و نهادهای دولتی از آنها، خود بستر مولد بسیاری از ناهنجاری های جامعه خواهد بود. لایه های پنهان جرم های جنسی که به دلیل ساختارهای اجتماعی معمولاً در لفافه می مانند، امکان نگاهی واقع بینانه تر به آنچه را در جامعه می گذرد سلب می کند.
هرکسی می تواند قربانی تجاوز باشد؛ از کودکان و بالغان مذکر گرفته تا سالمندان، اما زن بودن یا جوان بودن، احتمال وقوع این امر را افزایش می دهد. از لحاظ روانی آنچه بیشتر مورد توجه روانشناسان است، این نکته است که بسیاری از قربانیان روی این قضیه سرپوش می گذارند، زیرا در صورت بروز این مسئله، انگ بدنامی به آنها میخورد و در نتیجه مشکلات قربانی افزایش می یابد. به همین دلیل معمولاً قربانی راز خود را پنهان میکند. شاید هم نمی خواهد جنگ و نزاع و درگیری های خانوادگی اتفاق بیفتد یا از اینکه متجاوز را به پلیس معرفی کند، بیم دارد. شاید هم می ترسد که آن فرد تحت تعقیب قرار گیرد. زندانی شود یا آبروریزی کند و انتقام بگیرد و … لذا این افراد با وجود احساس شرمساری یا ناراحتی یا بدنامی ترجیح می دهند خود را پس بکشند؛ نه اینکه وارد ماجرایی شوند که (از دید قربانی) موجب سرافکندگی شود.
حدود یک سوم تجاوزها با کتک زدن همراه است و هرچه روابط یا آشنایی طرفین ماجرا نزدیک تر باشد، این ضرب و جرح به صورت وحشیانه تری رخ می دهد. به نظر می رسد زمانی که قربانی سعی می کند خودش را از دست تجاوزگر نجات دهد، باز هم صدمه می بیند و حتی احتمال خطر مرگ در این نزاع ها وجود دارد. اگر هم قربانی تلاش نکند، تجاوزگر تقویت می شود و چون قربانی رفتار تجاوزکارانه او را نمی پسندد، علاوه بر آسیب جسمانی ممکن است از لحاظ روانی هم آسیب ببیند.
خانواده به عنوان یکی از اصلی ترین نهادهای تربیتی در جامعه پذیری کودکان نقش به سزایی دارد. اما با تعاریفی که در سکانس های اولیه داستان می شنویم هلز کیچن یا آشپزخانه جهنمی نام محله ای است کارگری و فقیر نشین که این چهار کودک در آن رشد و نمو می کنند. کودکانی متعلق به خانواده های فرودست که مسیر رشدشان در خیابان بدون هیچ آموزشی طی می شود. خانواده هایی مهاجر که ابتدایی ترین حقوق آنها رعایت نمی شود. مادرانی که به طور مدام از جانب پدران مورد تعرض و ضرب و شتم قرار می گیرند و کودکانی که مأمنی بهتر از خیابان های بی رحم نمی یابند.
کودکی که همه ساعاتش را در خیابان می گذراند به دنبال راهی برای تفریح در آن می گردد از شوخی و چشم چرانی در رختکن فاحشه خانه ها تا سر به سر گذاشتن با ساندویچ فروش دوره گرد که یکی از همین تفریحات به ظاهر ساده سال های بعدی زندگی آن ها را به تلخی رقم می زند.
اما برخورد قانون با کودکان خطاکار بسیار خصمانه است. عموماً و در جوامع مختلف علت ارتکاب جرم نادیده گرفته می شود و با همان نگاه مجازات محور تلاش می کند تا کودک را متنبه کند؛ چنین روشی عموماً هم در این مسیر موفق نیست زیرا با ورود کودکان در محیط هایی چون دارالتأدیب نه تنها آموزش مثبت در کار نیست که محیطی نامناسب و نا امن برای آنها تلقی می شود. هل دادن کودک روی ریلی که به ناکجا آباد می رود تنها راهی است که نظامهای سلطه برای کودکان خطاکار در نظر گرفته اند و بدون توجه به اینکه همین سیستم کودک آموزش ندیده و سرگردان را به مجرمی خطرناک در بزرگسالی بدل می سازد. اینکه هرکدام از این کودکان در این راه پر پیچ خم در هزار توی تاریک با چه مخاطراتی رو به رو می شوند و چه سرنوشتی برایشان رقم می خورد نکته قابل تأملی است. شاید بهتر این باشد که نهاد های دولتی خود را موظف به جلوگیری از بزه بدانند تا برخورد قهری پس از اتفاق آن، چرا که قطعاً جلوگیری از وقوع جرم در کودکی زندگی نسل آینده را تحت تاثیر قرار می دهد و آنها را در کانون خانواده و به دور از تأثیرات منفی جامعه نگه خواهد داشت.
در جریان سرکوب مخالفان به دست پلیسِ ضد کمونیست، یک دانشجوی دانشگاه ملی سئول زیر شکنجه کشته میشود. با نشر این خبر به رسانههای کره جنوبی که در آن روزها فضای سیاسیاش بعد از سرکوب شدید «قیام گوانچو» زیرزمینی شده بود دوباره ملتهب شد.
سفر در زمان اگرچه دستمایه فیلمها و سریالهای زیادی بوده است اما نوع نگاه و فلسفه درونِ داستان «تاریکی» آن را از دیگر آثار متمایز میکند. آثار مشابه عموما به دنبال نگاهی سطحی با دستمایه طنز هستند که مخاطب را نهایتا در این رویا میبرد که چه خوب بود اگر میتوانستیم حال و آینده را با یک دستکاری در گذشته متحول کنیم.
به طور معمول بحران در روابط از یک حادثه ساده آغاز میشود آنجا که سالها تردید زوجها روی هم تلمبار شده و به دنبال یک جرقه برای ظهور است و وقتی اولین تکه آن به راه میافتد بهمنی بزرگ منجر به فروپاشی همه ساختهها ميشود. فیلم فورس ماژور اثر روبن اوستلوندِ سوئدی چنین روایتی است. در قالبی دراماتیک به زوایای پنهان یک رابطه زناشویی میپردازد.