در جایگاه خدا!
پیرامون سینمای جنگ ایران
جنگ ایران و عراق که در ایران به عنوان دفاع مقدس و در عراقِ دورانِ صدام حسین به عنوان قادسیه صدام شناخته میشد، طولانیترین جنگ متعارف قرن بیستم، و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود و در حدود هشت سال طول کشید. این جنگ با رویاروییهایی که در مرز دو کشور روی داد به طور رسمی در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ آغاز و با حمله نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی در ایران، به یک جنگ تمام عیار بدل شد. همزمان با این تجاوز، ارتش عراق از تمام مرزهای زمینی ایران عبور کرد و سرانجام پس از ۷ سال و ۱۰ ماه و ۲۹ روز با بیش از یک میلیون کشته و زخمی از هر دو طرف پایان یافت.[۱]
جنگ در طول تاریخ منشا تغییرات بزرگی در جوامع بوده است. جنگ ایران و عراق نیز با جبههای گسترده از غرب تا جنوب روی خط مرزیای به طول ۱۶۰۹ کیلومتر به مدت ۸ سال، عامل بزرگی در تحولات معاصر جامعه ایران است، که سینما به عنوان یکی از جنبههای آن در ایرانِ پس از جنگ دستخوش تغییرات عمیقی شده است. به نظر میرسد سینمای ایران با بیش از ۲۶۰ فیلم با موضوع جنگ،[۲] تأثیر بیشتری از این رویداد جنگی دیده است نسبت به سینمای عراق که تا سال ۲۰۰۳ تنها حدود ۱۰۰ فیلم در همه موضوعات در آن ساخته شده است.[۳]
سینمای جنگ ایران و عراق
سینمای جنگ که در ایران به سینمای دفاع مقدس معروف است تا قبل از سال ۱۳۵۹ وجود خارجی نداشت و در این سال با ساخت فیلم مرز (۱۳۵۹) به کارگردانی جمشید حیدری متولد شد و تا امروز بیش از ۲۹۰ فیلم با این موضوع ساخته شده است.[۴]
مرز (۱۳۵۹)،[۵] داستان یک گروهبان ارتش را روایت میکند که در زمان تهاجم ارتش عراق به خاک ایران در یک روستای مرزی زندگی میکند. او که در یک موقعیت پیچیده جنگی گیر کرده است به روستاییان اصول دفاع را یاد میدهد تا بتوانند با دستهای خالی به رویایی با دشمن برخیزند و آنها را در این نبرد هدایت میکند تا در نهایت از آن برنده بیرون آیند. همانطور که خلاصه داستان نشان میدهد، این یک فیلم حماسیِ قهرمان محور است. داستانی که سعی دارد میهن پرستی، ملی گرایی، شجاعت و ارزش حفاظت از خاک را احیا کند. این مضمون و این نگاه نقطه مشترک بیش از ۹۰ درصد از فیلمهای جنگی ایرانی است که تا پایان جنگ ساخته شدند. درواقع در طول جنگ، سینمای جنگ ایران (دفاع مقدس) بازوی ستاد تبلیغات جنگ بود و باید شوری در مخاطبش ایجاد میکرد که برای دفاع از ارزشهای حاکم در جنگ مشارکت کند.
بسیاری از کارگردانان ایرانی فعال در حوزه سینمای جنگ، سینما را با جنگ آموختند. آنها خود رزمندههایی بودند که در جنگ حضور داشتند. این فیلمسازان، متاثر از انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ، و اسلامِ عرفانی دکتر شریعتی بودند که آن روزها فضای حاکم بر انقلابیون مسلمان بود. آنها در تلاش بودند تا در روایات خود، عمل و عرفان را با هم ترکیب کنند. برای قهرمانان این فیلمها جنگ، دستمایهای بود برای عبور از طبقات عرفان و در نهایت نوشیدن شهد شهادت که منتهای عرفان شیعی-ایرانی متاثر از فرهنگ کربلا بود. فیلمهایی مانند نینوا (۱۳۶۲)، عروسی خوبان (۱۳۶۷)، انسان و اسلحه (۱۳۶۷) و در مسلخ عشق (۱۳۶۹) از نمونههای شناخته شده این سبک هستند.
در ده سال اول حیات سینمای جنگ در ایران تنها یک فیلم ضد جنگ ساخته شد. باشو غریبه کوچک (۱۳۶۸) فیلمی به کارگردانی بهرام بیضایی که در سال ۱۳۶۳ ساخته شد و به مدت ۵ سال توقیف بود. این فیلم داستان پسر بچهای را روایت میکند که در شهری جنوبی زندگی میکند که در هنگام فرار از بمباران سوار کامیون میشود و از خستگی و استرس خوابش میبرد. کامیون عازم شمال ایران است، جایی که زبان و فرهنگ آن با جنوب کشور متفاوت است و کودک پس از بیدار شدن با دنیایی مواجه میشود که به طور کامل با فرهنگ و زبان آن بیگانه است و همین امر باعث ایجاد مشکل در برقراری ارتباط بین این جوان پناهنده جنگی و ساکنان شمالی کشور میشود.[۶]
پس از پایان جنگ دو تم جدید در سینمای جنگ به وجود آمد. دسته اول فیلمهایی که روایتشان از جنگ آمیخته با طنز بود و دسته دوم فیلمهایی که به تاثیرات جنگ بر جامعه میپرداخت. اما در این دو فرم جدید هم، باید حرمت جنگ حفظ میشد. زیرا از نگاه نظام حاکم، جنگ نعمت بود[۷] اما تاثیرات منفی اجتماعی جنگ با این موج جدید در سینمای جنگ شروع به ظهور کرد. فیلمهایی مانند از کرخه تا راین (۱۳۷۱)، کیمیا (۱۳۷۳)، بوی پیراهن یوسف (۱۳۷۴)، آژانس شیشهای (۱۳۷۶) ، اتوبوس شب (۱۳۸۵) و ویلاییها (۱۳۹۶) از نمونههای شاخص این سبک هستند.
در دهه ۹۰ با ساخت فیلم «به وقت شام» شکل دیگری به این سینما اضافه شد که اگرچه در ایران آن را در دسته فیلمهای دفاع مقدس میگذارند اما در فرم و محتوا به طور کامل با دیگر آثار این رده متفاوت است. سینمای جنگی ایران درست مانند سینمای هالیوود دچار بحران جنگ خوب و بد شد. اگرچه جنگ وقتی شکل دفاع در مقابل تجاوز بیگانه را داشته باشد به جنگ خوب بدل میشود، همانطور که در جنگ جهانی دوم مقابله با ارتش هیتلری، جنگ خوب نام گرفته بود اما جنگ اگر به استراتژی برای نفوذ منطقهای-جهانی تبدیل شود به سرعت تغییر شکل خواهد داد همانطور که جنگ ویتنام هیچگاه برای امریکاییها قابل فهم و توضیح نبود.
درست مانند امریکای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که رهبران امریکا نمیتوانستند اذهان عمومی را متقاعد کنند که چرا باید در جنگهای دور از مرزهای خودشان شرکت کنند، حکومت ایران هم نمیتوانست علت مداخله نظامی خارج از مرزهایاش را توضیح دهد. رهبران امریکا در دهه ۱۹۹۰ میلادی و با فروپاشی شوروی با چالشی جدید روبهرو شده بودند آن هم چیزی نبود به جز اینکه چگونه باید برای حضور در یک جنگ و یا شروع جنگ جدید نیرو جذب ارتش کنند؟ آن هم جنگهایی که با هدف دفاع از مرزهای آمریکا نیست، بلکه تلاشی است برای افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی این کشور [۸] آنها نیز در این دوره دست به دامان سینما شدند.
بررسی فهرست فیلمهای جنگی موفق در گیشه نشان میدهد که سلیقه تماشاگران به سینمای جنگی در ایران در چهار دهه گذشته تغییر زیادی کرده است. اگر سینمای جنگ ایران را به چهار دهه تقسیم کنیم، میتوان چهار فیلمی را که با اقبال بیشتری در گیشه روبهرو بودهاند جدا کنیم. عقابها (۱۳۶۳)، آژانس شیشهای (۱۳۷۶)، اخراجیها (۱۳۸۵) و ایستاده در غبار (۱۳۹۴).باید به این نکته توجه داشته باشیم که عوامل دیگری نیر در اقبال در گیشه موثر است که در سطور پایینتر به آن خواهم پرداخت اما در این بخش نگارنده فرض را بر انتخاب مخاطب گذاشته است.[۹]
با تغییر نسل، تحولات اقتصادی پس از جنگ و رشد جمعیت، سلیقه مخاطب ایرانی سینما نیز تغییر کرد. آنها که ده سال پیش برای دیدن نبرد قهرمانانه یک سرباز تنها، با لشکر دشمن به سینما میرفتند (عقابها)، ده سال بعد برای دیدن تصویری از مشکلات و پیامدهای پس از جنگ به سینما میرفتند. قهرمانان شکست خورده، قهرمانان زخمی جنگ با کوله باری از مشکلات (آژانس شیشهای). در دهه سوم، اما شاهد ظهور شخصیت جدیدی در سینمای جنگ بودیم؛ کاریکاتور یک قهرمان. قهرمانانی که با جنگ و مرگ شوخی میکردند. قهرمانانی که با قمه و عربدهکشی میخواستند دشمن را نابود کنند (اخراجیها).
در دهه چهارم، مخاطب تشنه حقیقت میشود و برای دانستن واقعیت جنگ و شناخت زندگی واقعی و قهرمانان جنگ به سینما میرود. در این دوره است که فیلمهایی چون ایستاده در غبار که با صدای اصلیِ ضبط شده ساخته شده و بر پایه داستانی واقعی است و تنگه ابوقریب که چهرهای واقعیتر از رزمندگان جنگی نشان میدهد، به سینما میرود.
در این فضا است که فیلمهایی چون ملکه که با نگاهی صلحطلبانه روایت خود را ارائه میدهند ارزشمند میشوند. نگاهی متفاوت از فضای حاکم بر سینمای جنگ ایران. از آن دست داستانهایی که تمرکزش بر ارزش جان انسانهاست بیتوجه به آنکه در کدام سوی سنگر ایستادهاند.
ملکه
پس از ناپدید شدن جمشید، سیاوش به آبادان میرود تا به عنوان دیدهبان مشغول به کار شود. همرزمان قدیم جمشید مدام از خاطرات جمشید و توانایی او در هدایت توپخانه با دادن گرای دقیق به توپخانه میگویند و سیاوش هرچه بیشتر تلاش میکند تا مثل جمشید عمل کند کمتر موفق میشود. او هرچه از محل دیدهبانی که در پالایشگاه واقع شده به بیرون نگاه میکند چیزی بیشتر از خط دوم دشمن نمیبیند و این به او کمکی نمیکند تا بتواند گرای دقیقی به توپخانه بدهد. سیاوش که عاشق زنبورداری است با پرسه زدن در گوشه و کنار پالایشگاه و درجستجوی کندوهای زنبور عسل، به ناگاه راز جمشید را کشف میکند.
جمشید که خود از کارکنان شرکت نفت بوده است و پالایشگاه را به خوبی میشناخته، از یکی از دودکشهای ۱۰۰ متری آن به عنوان محل دیدهبانی استفاده میکرده است. سیاوش خود را به بالای برج میرساند و از تسلطی که به جبهه دشمن دارد حیرت میکند. او با تسلط بر جبهه، در حالی که بقایای جسد جمشید هنوز بالای برج است، تصمیم میگیرد کار ناتمام جمشید را به پایان رساند. اما با مرگ اولین سربازان دشمن، تردیدهای او شروع میشود. ناگهان این قدرت مطلق در کشتن انسانها برای سیاوش ترسناک میشود.
محمدعلی باشهآهنگر
محمدعلی باشه آهنگر کارگردان و فیلمنامهنویس ایرانی متولد سال ۱۳۴۱ است. او که زاده دزفول است خود از آسیبدیدهگان جنگ ۸ساله ایران است و برخی اعضای خانوادهاش را نیز در جنگ از دست داده است و شاید همین تجربه نزدیک باعث شده تا از شش فیلم ساخته شدهاش تا امروز، سه فیلم او به جنگ و اثرات مخرب آن میپردازد.
او در اولین مصاحبه پس از نمایش فیلمش در جشنواره فیلم فجر گفت: «این فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است.» او معتقد است: «بعضیها تصور میکنند تجربه جنگ به کارگردان کمک میکند تا فیلم خوبی بسازد، اما این درست نیست! زیرا گفتن تمام حقیقت جنگ برای بخشی از جامعه غیرقابل تحمل است.» او تلاش دارد با گفتن این حرف به بخشی از حامیان جنگ و کسانی که تلاش دارند که جنگ را نعمت بدانند از سیاهی آن بگوید، او با گفتن این جملات که «جنگ بسیاری از جوانان ما را از بین برده است» و یا «چه عشقهایی که از بین رفت و خانههایی که خراب شد» به آن دسته بفهماند که جنگ مقدس نیست و نعمتی نیز در آن نهفته نیست.[۱۰]
این فیلم داستان رزمندهای است که از بالای یک برج فرمان آتش میدهد. او روابط انسانی را میبیند، شهر را میبیند، مرگ و زندگی را میبیند و میتواند تصمیم بگیرد که جان کسی را بگیرد یا نه. گویی در جای خدا نشسته است. جوان زنبوردار دیروز که نگران جان زنبورها بود حالا باید در مورد زندگی انسانها تصمیم بگیرد. مردد میشود و با تعجب میپرسد: «اگر یکی از اونها را نکشتیم و فردا همون سرباز یکی از ما را کشت به پدر و مادر کسی که کشته شده چی بگیم؟ اگر آنها را کشتیم و اونها در عوض شهرهای ما را به آتش کشیدند من مسئول کشته شدن هموطنانم خواهم بود؟» سیاوش متوجه می شود که رفتار او ممکن است باعث شود که دشمن شهر را بمباران کند. این بدان معناست که خشونت بازتولید خشونت میکند و چرخه انتقام متوقف نمیشود. هر دو طرف در تلاش هستند تا انتقام بگیرند.
وقتی به رفتار دشمن نگاه میکند و با دوربین دیگر به رفتار دوستانش نگاه میکند، هر دو یکسان مییابد. هر دو طرف مسلماناناند و نماز میخوانند. محبت میکنند. نه خبری از دشمن هیولاست و نه از سیاه و سفید معمول فیلمهای جنگی. فیلم روایتی است از انسانهایی که رفتار یکسان دارند.
تفاوت او با دیگر نیروهای توپخانه در این است که نتیجه اقدامات خود را میبیند. نتیجه تصمیماتی که به مرگ دیگری منتهی میشود را به چشم خود میبیند. شاید در وهله اول از این رفتارش ناراحت نشود اما پس از مدتی که دشمن را از نزدیک میبینید به این نتیجه میرسد که آنها نیز انسانهایی هستند مثل خود او و کمکم آن هیولایی که از دشمن در ذهن او ساخته شده فرو میریزد. وضعیت و موقعیت دیدگاه آنقدر پیچیده و سنگین است که بقیه همرزمانش تحمل دیدن آن را ندارند همانطور که سیفالله پس از پیدا کردن آن و بمباران جبهه دشمن و دیدن نتیجه عملش دیوانه میشود.
اوج فیلم در انتهای فیلم میآید که در تصاویر امروز آبادان صدای سیاوش را میشنویم که در روزهای پایانی جنگ کشته شده است:
زنبور عسل وقتی نیش بزنه میمیره
نمی دونم، خودش میدونه وقتی نیش بزنه میمیره یا نه؟
زنبور عسل بین جونش و خونهاش، خونهاش را انتخاب میکنه
فقط ملکه اگه نیش بزنه نمیمیره.
کارگردان با جدا کردن ملکه مصون از مرگ زنبور عسل، از دیگر زنبورهای میرا، سربازان و رهبران سیاسی را از هم جدا میکند؛ تصمیم سازان و به وجودآورندگان جنگ در یک طرف و در سوی دیگر انسانهایی که جان خود را در مقابل یک انتخاب دشوار به خطر میاندازند. یادآور همان نگاه هومری به سیاست طبقاتی در جنگ. همانطور که هومر[۱۱] ۲۷ قرن پیش آن را در بستر تضاد میان منافع ترترسیتس[۱۲] وآگاممنون[۱۳] مطرح کرد. اما این نارضایتی سرباز یونانی بیش از ۲۷۰۰ سال است که همچنان طنینانداز است؛ بازتابی که هماکنون در فیلمهای تلویزیونی و سینمایی، شکل واقعیت به خود میگیرد و این موضوع را به ما گوشزد میکند که هر جنگجویی باید این موضوع را به یاد داشته باشد: «جنگها با آرمانهای بزرگ و شعارهای میهنپرستانه آغاز میشوند، اما به بهای مرگ سربازهای عادی ادامه مییابد؛ سربازهایی که هیچ چیزی عایدشان نمیشود».[۱۴]
سیاوش در طول فیلم تکامل می یابد، از شکایت به شکاکیت میرسد و در نهایت آرامش خود را مییابد. انتخاب نام شخصیتها در این فیلم بسیار گویاست.
سیاوش پهلوان زیبا
در ادبیات کهن ایران، سیاوش[۱۵] پهلوانی زیبا، قدرتمند و سرکوب شده است او شخصیتی است اهل سازش است و یکسره از خشونت دوری میکند. اما در نهایت در یک توطئه کشته میشود. مرگ او تراژدی بزرگی برای ایرانیان بود آنگونه که آثار سوگواریاش که به سیاوشان[۱۶] معروف است، با وجود نفوذ هزار و سیصد ساله اسلام در ایران از هرات تا شیراز دیده میشود. نشانههای سوگ سیاوش بر آثار سفالی کهن خوارزم[۱۷] و فرارود (ماوراءالنهر)[۱۸]، نقاشیهای دیواری پنجکنت سغد[۱۹]، آثار سفالی جدیدتر و نیز در برخی از آیینهای عزا و تعزیه در ایران امروز باقی ماندهاست. شواهد دیگری از بخشهای اصیل اسطوره سیاوش در جاهای دیگر، از جمله هنر مینیاتور ایران نیز بازماندهاست.
سیاوش آیین سپهسالاری و کشورداری را از رستم [۲۰] آموخت و وقتی توران به مرزهای ایران حمله کرد در کنار رستم به جنگ با آنان رفت و به پیروزیهای بزرگی رسید. افراسیاب[۲۱] که قافیه را باخته بود به او پیشنهاد صلح داد. سیاوش پیکی به کاخ کیکاووس فرستاد تا کسب تکلیف کند اما پادشاه ایران از صلح سر باز زد و از سیاوش خواست همه گروگانها را بکشد. سیاوش گروگانها را به سوی کیکاووس[۲۲] فرستاد و خود از سپاه خارج شد و به تبعید خودخواسته تن داد. تا سالها بعد در همان تبعید به دست افراسیاب کشته شود.
جمشید پادشاه مغرور
جمشید[۲۳] یکی از پادشاهانِ اساطیری ایرانی است و قدمتی بس کهن دارد. نام او در اوستا [۲۴] و متون پهلوی [۲۵] و متنهای دوران اسلامی آمده است. در اسطورههای ایرانی کارهایی سخت بزرگ به او نسبت داده شده است. جمشید در شاهنامه، فرزندِ تهمورث [۲۶]و شاهی فرهمند است که سرانجام بهخاطرِ خودبینی و غرور فرّه ایزدی (فر به معنی عزت چیزی مثل حمایت مردمی) را از دست میدهد [۲۷] و به دستِ ضحاک کشته میشود [۲۸].
بی شک انتخاب این دو نام برای دو شخصیت اصلی داستان این فیلم اتفاقی نبوده است.
چرا این فیلم مهم است؟
با گذشت ۴۰ سال از عمر سینمای جنگ در ایران، ملکه اولین فیلمی است که نگاهش به جنگ فارغ از ملیت است و به سرنوشت سربازان دو سوی جبهه اهمیت میدهد. این فیلم از نظر نوع نگاه به جنگ در ایران بینظیر است. قبل از «ملکه»، «اتوبوس شب» نیز کمی همین نگاه را داشت، اما این فیلم به طور به حق حیات انسان توجه دارد.
اتوبوس شب (۱۳۸۶) فیلمی به کارگردانی کیومرث پوراحمد است و داستان دو سرباز جوان ایرانی را روایت میکند که وظیفهشان انتقال اسرا به زندان است. در حین انتقال یکی از رزمندگان متوجه میشود که یکی از اسرای عراقی دوست قدیمی او در اروپا بوده است. دوستی که حالا در موقعیت جدید به او اعتماد ندارد. در اتوبوس شب هم وقتی رزمندگان به دشمن نزدیک میشوند و میبینند که چقدر به هم شبیه هستند دچار تردید میشوند، اما فیلم بیشتر تمرکزش به تاثیرات جنگ بر جامعه است.
ملکه نشان میدهد که جنگها محصول تصمیم رهبران است و جنگجویان تحت تاثیر رهبران، و تبلیغات وارد چرخه بیانتهای خشونت و انتقام میشوند. کارگردان، برخلاف فضای غالب بر سینمای دفاع مقدس تصویری انسانی از عراقیها ارائه میدهد و مخاطب را به فکر فرو میبرد که پس علت جنگیدن با آنها چه بوده است و شاید همین دلیل بزرگ عدم موفقیت این فیلم موفق و موثر در گیشه باشد.
این فیلم مشکلات زیادی برای اکران داشت. اگرچه جایزه بهترین فیلم تماشاگران جشنواره فجر را از آن خود کرد، اما در فروش شکست خورد. کارگردان معتقد است که شکست فیلمش در گیشه به دلیل اکران محدود آن در پنج سالن سینما بوده است و میگوید: « اگر فیلم من در نود سینما اکران شده بود حتماً در فروش موفق بود.»
در ایران ۹۰ درصد سینماها متعلق به «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» و شهرداری است که هر دو سازمان تحت کنترل اصولگرایان است. به همین دلیل اگر این گروه سیاسی اگر تصمیم بگیرد فیلمی که توانسته از تیغ سانسور وزارت ارشاد جان سالم به در برده را در اکران شکست دهد با استفاده از همین ابزار کنترلی خود به راحتی به هدفش میرسد و «ملکه» درست در نقطه مقابل با اهداف اصولگرایان ایران است.
اصولگرایان
اصولگرایان یکی از دو اردوگاه اصلی سیاسی در ایران پس از انقلاب هستند. آنها تنها ۱۵ درصد از جامعه ایران را تشکیل می دهند [۲۹]، اما در ایران قدرت را در دست دارند. بخشهای مهمی از قدرت تحت کنترل آنهاست. رهبر ایران، رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس قوه قضایی، رئیس جمهور و بسیاری از اعضای مجلس خبرگان رهبری، اکثریت اعضای تشخیص مصلحت نظام و…
آنها اسلامگرایانی هستند که به اسلام سیاسی، ولایت فقیه[۳۰] و دین سالاری باور دارند. ساختار سیاسی ذهنشان در جنگهای صلیبی متوقف شده و باور دارند که تمام تلاش غرب به رهبری امریکا زوال اسلام است.
از نظر آنها، جنگ در خاورمیانه ناشی از موارد زیر است:[۳۱]
*دشمنی غرب با اسلام
*تلاش غرب برای حذف حکومت های اسلامی
*انزوای خاورمیانه
*ایجاد ناامنی برای وابستگی به دولتهای خاورمیانه به غرب
*غارت نفت، خزانه مردم خاورمیانه
به همین دلایل میگویند جنگ در خاورمیانه برای دفاع از اسلام است. آنها خود را در تقابل با غرب تعریف می کنند. درباره جنگ ایران و عراق میگویند: «برای از بین بردن دسیسههای غربیها (از نظر آنها آمریکا و اسرائیل) باید جنگ را ادامه میدادیم. آنها قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را نوشیدن جام زهر تفسیر میکنند. در ۳۰ سال گذشته پس از پایان جنگ، در تمام بحثهای سیاسی، اصلاحطلبان (دیگر اردوگاه اصلی سیاسی در داخل ایران) را به دلیل حمایت از پذیرش معاهدات صلح، خائن معرفی کردهاند.
تا پیش از فیلم ملکه، دیگر فیلمهای سینمای جنگ که به نقد جنگ میپرداختند، از تاثیرات جنگ بر جامعه و تأثیر جراحات پس از آن بر رزمندگان و خانوادههای آنها میگفتند.
اما ملکه انگشت تمرکزش را بر حق حیات انسان، فارغ از نژاد، ملیت و مذهب میگذارد.
۱. آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۸، ص ۱۷۱–۱۷۵، ۲۱۲. ↑
۲.سهرابی، دنیا. (۱۳۹۳، ۳ مهر). پرفروشترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس. دنیای اقتصاد ↑
۳. اشتری، ارغوان. (۱۳۹۶، ۲۹ فروردین). سینمای عراق در چند نما/ دیکتاتورها هنر را دوست ندارند. خبرگزاری مهر ↑
۴. سهرابی، دنیا. (۱۳۹۳، ۳ مهر). پرفروشترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس. دنیای اقتصاد ↑
۵. مرز (پیوند فیلم) ↑
۶. باشو غریبه کوچک (پیوند) ↑
۷. صحیفه آیتالله خمینی، جلد ۱۸ ، ص ۳۱۳ ↑
۸ . کیتون،پاتریشیا – شنکر، پیتر، « سینما و رسانههای جنگی آمریکا بعد از جنگ ویتنام: سیاست، ایدئولوژی و طبقه»، ترجمه: علیرضا ثمودی پیلهور، فواد ایزدی، انتشارات دانشگاه مفید؛ ۱۳۹۷, ۸۹ ص. ↑
۹. سهرابی، دنیا. (۱۳۹۳، ۳ مهر). پرفروشترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس. دنیای اقتصاد ↑
۱۰. مصاحبه تلویزیونی محمدعلی باشهآهنگر با محمد صادقی، برنامه ویژه جشنواره فجر ↑
۱۱. هومِر شاعر و داستانسرای یونانی است. تصور میشود که در قرن هشتم یا هفتم پیش از میلاد در یونان زندگی میکردهاست. تنها آثار به جا مانده از وی، دو گلچین شعر به نامهای ایلیاد و ادیسه است. همهٔ آنچه که ما دربارهٔ تاریخ و افسانههای یونان باستان میدانیم از موضوعهای همین شعرها گرفته شدهاست.↑
۱۲. تِرسیتِس، در اسطورههای یونان سربازی یونانی در جنگ تروا بود. مردی زشترو و کچل بود که پایش میلنگید و زبانی تلخ داشت.↑
۱۳. آگاممنون، در اسطورههای یونان، رهبر یونانیان در جنگ تروا است.↑
۱۴ . کیتون،پاتریشیا – شنکر، پیتر، « سینما و رسانههای جنگی آمریکا بعد از جنگ ویتنام: سیاست، ایدئولوژی و طبقه»، ترجمه: علیرضا ثمودی پیلهور، فواد ایزدی، انتشارات دانشگاه مفید؛ ۱۳۹۷, ۶۹ ص. ↑
۱۵.سیاوُش یا سیاووش یا سیاوَخْش از شخصیتهای افسانهای ایرانی از جمله در شاهنامهٔ فردوسی، مردی جوان و خوشچهره و فرزندِ پهلوان و برومندِ کاووس است.↑
۱۶.سوگ سیاوش، سیاوشان، سووَشون یا سَووشون، نام آئین و نیز اماکنی است که در آنها سوگ سیاوش گرفته میشدهاست.↑
۱۷.خوارَزم سرزمینی کهن و بزرگ در ازبکستان و ترکمنستان است که در دلتای رود آمودریا و در کنار دریاچه آرال (خوارزم) قرار گرفتهاست.↑
۱۸.فَرارود یا ماوراءالنهر یا وَرارود به سرزمینی گفته میشود که در میان دو رود آمودریا (جیحون) و سیردریا (سیحون) جای دارد. در واقع معنی اصلی آن، آن سوی رود آموی (جیحون یا آمودریا) است. این سرزمین بخشی از آسیای میانه است.↑
۱۹.پَنجَکِنت یا پنجکند شهر و ناحیهای است در ولایت سغد تاجیکستان که در قسمت باختری این جمهوری قرار دارد.↑
۲۰. رُسْتَمْ نامآورترین چهرهٔ اسطورهای در شاهنامه و به تبع آن، مهمترین چهرهٔ اسطورهای ادبیات فارسی است. ↑
۲۱. افراسیاب شاه اسطورهای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. ↑
۲۲. کیکاووس. در متنهای دینی فرزند کیاَپیوِه است که او فرزند کیقباد است؛ ولی در شاهنامه و در روایتهای بعدی کیکاوس را فرزند کیقباد دانستهاند. او یکی از فرمانروایان نامدار کیانی است. ↑
۲۳. جمشید یکی از پادشاهانِ اساطیری ایرانی است و قدمتی بس کهن دارد. نام او در اوستا و متون پهلوی و متنهای دوران اسلامی آمده است.↑
۲۴. اَوِستا نام فراگیر مجموعهٔ کهنترین نوشتار و سرودههای زرتشتیان است که همانا دانشنامهٔ ایرانیان بوده و در روزگار باستان بیست و یک نسک (فصل) داشته و هماکنون دارای پنج بخش است. ↑
۲۵. خط پهلوی یا دبیره پهلوی یا دبیره پارسی میانه نام یک دستهٔ کلی از خطهایی است که برای نوشتن زبان (های) پارسی میانه و پهلوی اشکانی (پارتی) به صورت کتیبه ای یا کتابی به کار میرفتهاند. این خطوط از خط مانوی مستقلاند. ↑
۲۶. تهمورث از شخصیتهای اساطیری ایرانی است. وی از پادشاهان سلسله پیشدادی و در شاهنامه پسر هوشنگ است.↑
۲۷. فرّ یا فَرّه، مفهومی در اساطیر ایرانی است. فر موهبت یا فروغی ایزدی است که شخص با انجام خویشکاریهای خود و رسیدن به درجهای از کمال به دست میآورد. در اساطیر ایران ترکیبهای فرّهِ ایزدی، فرّهِ کیانی یا فرّهِ شاهی، فرّهِ پهلوانی، فرّهِ موبدی و فرّهِ ایرانی بیشتر از بقیه به کار رفتهاند. مشروعیت شاهان وابسته به فرهمندی ایشان بود. شاه مشروع شاهی بود که دارای فرّه شاهی که گاه به صورت فرّه ایزدی هم ذکر میشود باشد. ↑
۲۸. ضَحّاک یا اژدهاک از پادشاهان افسانهای ایران است. نام وی در اوستا به صورت اژیدَهاک آمدهاست و معنای آن «مار اهریمنی» است. در شاهنامه پسر مرداس از تبار اعراب و فرمانروای دشت نیزهوران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت مینشیند. ایرانیان که از ستمهای جمشید، پادشاه ایران، به ستوه آمدهاند، به نزد ضحاک میروند و او را به شاهی برمیگزینند. اهریمن، آشپز ضحاک، دو بوسه بر دوش ضحاک میدهد و دو مار از جای بوسهها بیرون میجهد. پس از این واقعه اهریمن نسخهای تجویز میکند که باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها سازد تا گزندی به او نرسد. ↑
۲۹. «نتایج نظرسنجی از تمایل مردم به اصولگراها و اصلاحطلبان/ هیچکدام؛ پاسخ ۳۰درصد مردم به نظرسنجی ایسپا» ، مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ISPA), ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ ↑
۳۰. ولایت فقیه نظریهای در فقه شیعه است که نظام سیاسی مشروع و جانشینی محمد در دوران غیبت امام معصوم را بیان میکند. نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس این نظریه تأسیس شدهاست. حتی علمای ساکت حوزه های قم و نجف از نظام حکومتی ایران انتقاد می کنند، «چهار عالم بزرگ»، چون آیتالله علی سیستانی، به طور فعال با این مفهوم مخالفت می کنند. در واقع بخش بزرگی از روحانیت شیعه به نظریه ولایت فقیه اعتقادی ندارند و معتقدند روحانیت باید از سیاست دوری کند. ↑
۳۱.حسینی، محسن، «هیزمی که آمریکا در آتش جنگ خاورمیانه می ریزد» ، باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۳ شهريور ۱۳۹۷ ↑