رویای آریزونا
با نریشن و از زبان او میفهمیم او در رویای زندگی در آلاسکا و اسکیمو شدن است اکسل که در نیویورک به بررسی ماهی میپردازد و از این کار کاملا راضی به نظر میرسد ناگهان از طرف عموی خود (جری لوییس) به جشن عروسی دعوت میشود و به طرف آریزونا حرکت میکند. این سیاستی از طرف عموی اوست که اکسل را به طریقی وارد حرفه خانوادگی کند. در آریزونا٬ با دو زن عجیب روبرو میشود. وبا یکی از آنها درگیر رابطهای عاشقانه میشود.
رویای آریزونا یک کمدی است. کمدی کودکان، همه بچهگانه عاشقاند. عاشق زندگی. اکسل عاشق ماهیهاست. ماهیها را میگیرد، برچسب میزند و در آب رها میکند. سوالی که به دنبال پاسخش میگردد، این است که ماهی ها چه وقت و چگونه خیال پردازی میکنند؟
هیو(وینسنت گالو) پسر عموی اکسل، عاشق سینما است. دیالوگهای گاو خشمگین را بهتر از دنیرو میگوید و دوست دارد در شمال از شمال غربی به جای کری گرانت، صحنه تعقیب و گریز با هواپیما را اجرا کند. هیو اکسل را به آریزونا میبرد تا با عمویش لئو ماشین بفروشد. اکسل با لینا (با بازی شاهکار فی داناوی) که بیوه یک معدندار ثروتمند است و نادختری او گریس (تیلور) آشنا میشود. لینا عاشق پرواز است و دختر عاشق لاکپشتها. لینا و اکسل عاشق هم میشوند . داستان ادامه مییابد، دیالوگها تکرار میشوند. گاهی همه به آرزوهایشان میرسند هر چند پس از مرگ. رویاها تکرار میشوند و ادامه مییابند. رویای آریزونا یک کمدی سیاه است . داستان سرگردانی آدمهایی که دردمندانه آرزومند زندگیاند . رویای آریزونا تنها فیلم کوستوریتساست که در آمریکا ساخته شده. کولیهای فیلم دیگر متعلق به سواحل دانوب نیستند اما کولیاند. کوستوریتسا از ما میخواهد که به زندگی احترام بگذاریم، عشق بورزیم و اگر مجالاش نبود در رویاهایمان ادامهاش دهیم. شاید هم بهتر است کودک باشیم. فیلم روایتی است دردناک و خندهآور از دنیای اطرافمان. با تصاویری شاعرانه و نماهای بسیاری که بر این نوع سینما تاکید دارند. ماشینهایی که روی ستونهای بلند در بیابان ایستادهاند، ماهیهایی که پرواز میکنند، بادکنکی که از قطب تا نیویورک ما را همراه میبرد.
اما شاه سکانس این فیلم، خودکشی نافرجام گریس نادختری لینا است. دختر خود را با جوراب حلق آویز می کند اما با جوراب کشی! و مابین زمین و آسمان در نوسان میماند، اکسل لحظهای دختر را میگیرد و لحظهای لینا را آرام میکند، هیو با خونسردی غذایش را تمام میکند و من ماندهام بخندم یا گریه کنم . این جاست که کوستوریتسا مثل همه فیلمهایش هر چه به جنگ با زندگی برخیزد را هجو میکند.
امیر کوستوریتسا ، متولد سارایوو است . دوبار نخل طلای کن را برده و شیر طلایی و نقره ای ونیز را. از فیلمهایش میتوان به “زمان کولیها” ، “زیرزمین” و “گربه سیاه ، گربه سفید” اشاره کرد . فیلمهایش سرشار از زندگی است. کوستوریتسا کمدی میسازد، هر چند گزنده. اِلمان مشترک فیلمهایش “کولی ها” هستند. همان اندازه که به خاطر فیلمهایش معروف است، به دلیل فعالیتهای سیاسی بی پردهاش شهرت دارد. او حتی یک بار رهبر صربها را به یک دوئل در مرکز شهر بلگراد دعوت کرده است و او با گفتن این جمله که “نمیخواهم به قتل یک هنرمند متهم شوم” این درخواست را رد کرده است.
رویای آریزونا خود سینماست. نه کمتر و نه بیشتر.