۱۵ دی ۱۳۸۹ وبسایت تیوال خبر نمایش «هدا گابلر» از آثار مشهور «هنریک ایبسن» به کارگردانی وحید رهبانی و با حضور بازیگرانی چون نسیم ادبی، مهدی بجستانی، احمد ساعتچیان، ندا حاجی بابایی، روحالله حقگو لسان، رضا مولایی و رویا میرعلمی را روی خروجی وبسایت خود قرارداد. (۱) اثری که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه شد، اما چندان به مذاق جریان رسانههای اصولگرا خوش نیامد. تنها چند روز بعد وبسایت بولتن نیوز در یادداشتی زیر عنوان «مستندات تکان دهنده از نمایش هدا گابلر» مجموعهای از اتهامات سنگین امنیتی را برای کارگردان لیست کرد. در این متن به شدت از وحید رهبانی، کارگردان نمایش، انتقاد کرده و او را متهم به «ترویج تفکرات ضداسلامی»، «مقایسه شخصیتهای فاسد نمایش با زنان پاکدامن ایرانی»، و «همکاری با نهادهای مرتبط با سرویسهای جاسوسی غربی» کرده است. نویسنده همچنین نمایش را «مخالف ارزشهای اسلامی و فرهنگی» دانسته و از مسئولان فرهنگی به دلیل حمایت از آن انتقاد کرده است. نویسنده این یادداشت معتقد بود « اين هنرمند(!) سابقاً ايراني و مقيم كانادا فرسنگ ها راه را دوان دوان طي كرده تا براي مردم شريف كشورمان نمايشي را به روي صحنه ببرد كه جز تعارض و ضديت با اصول اخلاقي و انساني دستاورد ديگري به ارمغان نمي آورد!»(۲) مشرقنیوز در گزارشی جنجالی، تئاتر «هدا گابلر» را به ترویج «اباحهگری و لذتگرایی، ابتذال، اختلاط زن و مرد، ارائه مضامین نیستگرایانه و تبلیغ نیهیلیسم» متهم کرد. آنها حتی پا را فراتر گذاشته و مدعی شدند که این نمایش از نمادهای فرقههای انحرافی مانند «بردگی جنسی» و «فراماسونری» استفاده کرده است.(۳) موج این نارضایتی به کیهان، فارس و مابقی روزنامهها و خبرگزاریهای اصولگرا هم رسید و در نهایت منجر شد. وزارت ارشادِ احمدینژاد، تحت فشار این اعتراضات، نمایش را متوقف کرد.(۴) اما ماجرا به همینجا ختم نشد. سازندگان اثر، از جمله وحید رهبانی، احضار شدند تا پاسخگوی اتهامات سنگینی باشند که از سوی رسانههای تندرو مطرح میشد.(۵)
در این میان، یکی از اتهامات کلیدی که بر دوش رهبانی سنگینی میکرد، امضای بیانیهای در حمایت از جنبش سبز بود. این بیانیه که ده روز پس از انتخابات ۸۸ منتشر شد، با امضای چهرههایی مانند محسن مخملباف، شهرنوش پارسیپور، عباس میلانی و اسماعیل خویی همراه بود. همچنین، حضور رهبانی در تجمعات اعتراضی آن دوره، بهانهای برای افزایش فشارها بر او شد. اما این پایان ماجرا نبود. به مرور اتهام بهایی بودن نیز به این پرونده اضافه شد، اتهامی که بهطور سنتی بسیاری از هنرمندان و روشنفکران ایرانی با آن روبهرو شدهاند. این اتهامات باعث شد که رهبانی کاملاً از صحنه هنری کنار زده شود. ۵ سال بعد خبرنگار بولتن نیوز وقیحانه از رهبانی پرسید «کجایید؟ در تئاتر هم که شما را نمیبینیم.» ! رهبانی در این مصاحبه به شدت از دولت که حالا در راس آن حسن روحانی بود، انتقاد کرد.(۶)
اینکه در پشت پرده چه اتفاقی افتاد، مشخص نیست، اما شواهد و قرائن نشان میدهد که پس از مدتی، تحولی اساسی در رویکرد رهبانی رخ داد و در آثاری ظاهر شد که عمدتاً به جریانهای خاص منتسب بودند. از «محمدآقا» در «گاندوهای» جواد افشار گرفته تا تا هناسِ حسین دارابی. این مسیر، مسیری متفاوت از گذشته برای این بازیگر رقم زد.

رهبانی که روزگاری بهعنوان یک هنرمند مستقل و متفاوت شناخته میشد، اکنون بخشی از تولیداتی است که از سوی برخی، بهعنوان ابزار پروپاگاندای طیفهای سیاسی توصیف میشود. این تغییر جهتگیری، پرسشهای بسیاری را درباره چرایی و چگونگی این تحول به وجود آورده است. آیا این مسیر نتیجه انتخابی آگاهانه بود، یا فشارهای بیرونی و شرایط، او را به این سو سوق داد؟ پاسخ قطعی به این پرسش دشوار است، اما سرنوشت او نشاندهنده چالشها و خطراتی است که بسیاری از هنرمندان مستقل در ایران با آن مواجه میشوند.
یکی از ابزارهای رایج برای تحتفشار گذاشتن هنرمندان در ایران، استفاده از تکنیکهای روانی و اجتماعی است. این ابزارها شامل مواردی چون ممنوعیت فعالیت، حذف از پروژههای هنری، تخریب رسانهای، و برچسبزنیهای ایدئولوژیک میشود. در چنین فضایی، هنرمندان اغلب با دو گزینه دشوار روبهرو میشوند: حذف کامل از عرصه هنر یا پذیرش همکاری در پروژههایی که مورد تأیید جریانهای خاص سیاسی و فرهنگی است. این شرایط، علاوه بر محدود کردن آزادی عمل، موجب کاهش تنوع و خلاقیت در تولیدات فرهنگی میشود. داستان وحید رهبانی تنها یکی از نمونههای این رویکرد است که در نهایت، او را به سمت حضور در پروژههایی مانند «گاندو» سوق داد.
این تکنیکها در دهه سوم جمهوری اسلامی به شکلی نظاممندتر و گستردهتر به کار گرفته شدند. به جای استفاده از سانسور مستقیم و پیامدهای سیاسی آن، جریانهای قدرت رویکرد جدیدی برای کنترل فضای هنری اتخاذ کردند. این رویکرد شامل اعمال فشارهای آشکار و پنهان، تخریب اعتبار هنرمندان در رسانهها، و ایجاد فضایی است که در آن، هنرمندان یا باید حذف شوند یا با پروژههای مورد تأیید جریانهای اصولگرا همکاری کنند. چنین سیاستهایی نهتنها هزینههای سیاسی سانسور را کاهش داد، بلکه کنترل موثرتری بر روایتهای فرهنگی جامعه ایجاد کرد. این رویکرد، همانطور که داستان رهبانی نشان میدهد، انتخابهای هنرمندان را محدود و وابسته به منافع قدرت حاکم کرده است.
از دیگر ابزارهای موثر در این زمینه، تزریق بودجههای کلان به پروژههای نمایشی است. در دهه سوم جمهوری اسلامی، این سیاست با پرچمداری موسسه اوج گسترش یافت و اهداف متعددی را دنبال کرد. تزریق پول نهتنها بسیاری از هنرمندان را به همکاری جذب کرد، بلکه هزینههای تولید را به شکلی افزایش داد که فیلمسازان مستقل توان رقابت با این پروژهها را نداشتند. در این شرایط، بسیاری از بازیگران و عوامل سینمایی، برای حفظ حرفه خود، مجبور به همکاری در این پروژهها شدند، مگر آنکه دغدغههای اجتماعی یا مقاومت شخصی آنها مانع شود. این سیاست، علاوه بر ایجاد انحصار در فضای سینمایی، بهشدت استقلال هنری را تضعیف کرده و روایتهای فرهنگی را به نفع جریانهای خاص تغییر داده است.
اگر این روند ادامه یابد، دور از انتظار نیست که در آینده، سالنهای سینما از آثار فاخر و خلاقانه خالی شوند؛ همان بلایی که مدیریت جریان اصولگرایی بر صدا و سیما بر سر تولیدات تلویزیون آورد.