دختران درخشان بیش از یک داستان موش و گربه است. سازندگان این اثر تلاش دارند تا چگونگی خشونت و آسیب را به تصویر بکشند و اینکه واقعیت چطور میتواند این چنین از هم بپاشد.
قصهها روایتی بر پایه واقعیت
«قصهها» روايتى است بر پايه واقعيت. نه چون ساختاری مستند-داستانى دارد بلکه به دليل در هم آميختن خرده روايت هايى كه همه جزيى از واقعيت است. واقعیت هایی که از تجربه های بنی اعتماد بدست آمده است. مخصوصا وقتی اصرار دارد در روایت شما را به یاد مستند «این فیلم ها رو به کی نشون میدین؟» بندازه. برای من که همین چند ماه قبل این مستند را زیرنویس می کردم و بارها و بارها اون را دیدیم. قصه ها بازسازی همان مستند است. اينكه رخشان بنى اعتماد توانسته پازل واقعيت را اينگونه جذاب در كنار هم بچيند فقط به خاطر هوش سرشارش نیست بلكه به خاطر لمس واقعيت از فاصله نزديك است. رخشان بنی اعتماد با «قصه ها» سعی دارد به رسالت هنری که به عهده اش هست عمل کنه و آینهای تمام قد از جامعه باشد حالا امثال لاله افتخاری هرچه میخواهند فریاد بزنند که این سیاه نمایی است اما این روایت را مردم می پذیرند چون تک تک آن را در جامعه دیدند و با تمام وجود حس کردند. مطمئن باشید «هیچ فیلمی برای همیشه توی کمد نمیمونه بالاخره یه روزی دیده میشه.»
در جریان سرکوب مخالفان به دست پلیسِ ضد کمونیست، یک دانشجوی دانشگاه ملی سئول زیر شکنجه کشته میشود. با نشر این خبر به رسانههای کره جنوبی که در آن روزها فضای سیاسیاش بعد از سرکوب شدید «قیام گوانچو» زیرزمینی شده بود دوباره ملتهب شد.
سفر در زمان اگرچه دستمایه فیلمها و سریالهای زیادی بوده است اما نوع نگاه و فلسفه درونِ داستان «تاریکی» آن را از دیگر آثار متمایز میکند. آثار مشابه عموما به دنبال نگاهی سطحی با دستمایه طنز هستند که مخاطب را نهایتا در این رویا میبرد که چه خوب بود اگر میتوانستیم حال و آینده را با یک دستکاری در گذشته متحول کنیم.
به طور معمول بحران در روابط از یک حادثه ساده آغاز میشود آنجا که سالها تردید زوجها روی هم تلمبار شده و به دنبال یک جرقه برای ظهور است و وقتی اولین تکه آن به راه میافتد بهمنی بزرگ منجر به فروپاشی همه ساختهها ميشود. فیلم فورس ماژور اثر روبن اوستلوندِ سوئدی چنین روایتی است. در قالبی دراماتیک به زوایای پنهان یک رابطه زناشویی میپردازد.